┈••✾•🔅
#علیاززبانعلی /قسمت ٣٤٤ 🔅•✾••┈
...ادامه
📄 نامهای برای پاسخ به پرسشهای شما
🔸آری، اگر بعد از ارتحال رسول خدا عمویم حمزه و برادرم جعفر باقی بودند، ناچار نمیشدم به اجبار و اکراه بیعت کنم؛ ولی من گرفتار دو مرد (عباس و عقیل) شدم که تازهمسلمان بودند و کاری از آنان ساخته نبود! پس به این نتیجه رسیدم که اهلبیتم را از هلاکت دور نگاه دارم و چنین بود که وجود خار و خاشاک را در چشمانم تحمل کردم و جرعههای اندوه را با گلویی گرفته فروبردم و بر تلختر از حنظل و تیغههای تیز که قلبم را مجروح میساخت، شکیبایی کردم.
🔸در موضوع انقلاب بر ضد عثمان و کشته شدن وی، نکاتی در خور ذکر است: گویا این موضوع یکی از نشانههای قرنهای گذشته بود که:
عِلْمُهَا عِندَ رَبِّى فِى كِتَٰبٍ ۖ لَّا يَضِلُّ رَبِّى وَلَا يَنسَى
علم آن (احوال) در كتابی نزد پروردگار من است (و) پروردگار من نه (خطا و چیزی را) گم میكند و نه فراموش مینماید./طه٥٢
🔸اصحاب رسول خدا که در جنگ بدر همراه آن حضرت بودند، دست از یاری عثمان برداشتند و او را به حال خود رها ساختند! و اهل مصر نیز وی را کشتند. اما نقش من در این حادثه بدینگونه بود که نه به قتل وی فرمان دادم و نه کسانی را که قصد قتل وی را داشتند، از این کار باز داشتم! من اگر به قتل وی امر میکردم، جزو یاران و مددکاران قاتلان وی محسوب میشدم و اگر آنها را از این کار باز میداشتم، از یاران و حامیان و عثمان به حساب میآمدم که آن را نیز مصلحت نمیدیدم.
🔸اوضاع بسیار آشفته و حق و باطل درهم آمیخته و مشتبه شده بود. موافقان و یاوران عثمان معتقد بودند که بیشترین ضربه را من به عثمان وارد کردهام! و مخالفان عثمان فکر میکردند که بیشترین یاری را من به عثمان رساندهام!
اما تحلیل من درباره عثمان این است که وی در انتخاب خویش درست عمل نکرد و راه بدی در پیش گرفت. البته مخالفان وی نیز عجولانه برخورد کردند و ناخشنودی خویش را از عملکرد عثمان به گونهای نامناسب بروز دادند و به هرحال، خداوند میان شما و او قضاوت خواهد کرد.
🔸به خدا سوگند، در خون عثمان هیچ تهمتی متوجه من نیست و من همانند دیگر مسلمانان و مهاجران در خانه خویش نشسته بودم و در قتل وی دخالتی نکردم. بعد از آنکه عثمان را کشتید، برای بیعت به سوی من آمدید. من نپذیرفتم و شما اصرار کردید. دستم را بستم؛ ولی شما آن را گشودید و به جانب خود کشیدید. شما به سوی من هجوم آوردید، مانند حضور شتران تشنه که به آبشخور خود هجوم میآورند.
🔸ازدحام جمعیت چنان شدید شد که بیم آن میرفت کشته شوم و بعضی از شما بعضی دیگر را بکشند. از شدت هجوم، بند کفشهایم گسست و عبا از دوشم افتاد و افراد ضعیف زیر دستوپا ماندند! به اندازهای برای بیعت با من شادی کردند که خردسالان را بر روی دوش گرفتند تا بتوانند بیعت کنند و سالمندان با پای لرزان برای بیعتکردن شتاب میکردند و ناتوانان را بر دوش میکشیدند و پاها از خستگی واماند.
🔸آنگاه گفتید: همانند ابوبکر و عمر با ما بیعت کن که ما جز تو کسی را نداریم و به غیر تو راضی نمیشویم. بیعت ما را بپذیرد تا پراکنده نشویم و اختلاف نکنیم.
آرشیو تخصصی کتاب
#علی_از_زبان_علی
http://eitaa.com/joinchat/2158231571C5c516c51de
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist