به شهید ابراهیم هادی گفتم:
ابرام جون، تیپ و هیکلت خیلی جالب شده.
تو راه که میومدی دوتا دختر پشت سرت داشتند از تو حرف میزدند.
جلسه بعد رفتم تا ابراهیم را دیدم خندم گرفت.
پیراهن بلند پوشیده بود و شلوارگشاد!
و بجای ساک ورزشی لباسها را داخل کیسه پلاستیکی ریخته بود.