نامه مهم 600بانوی پزشک به دختران نوجوان: قویتر شدن ما دشمنان را عذاب میدهد
جمعی از بانوان پزشک، دندانپزشک و داروساز طی نامهای از دختران نوجوان سرزمینمان خواستند که برای آبادی ایران تلاش کنند.
متن نامه بشرح زیر است:
بنام حق
رها، بهار، فاطمه، ریحانه، ستایش
نامت را نمیدانیم اما حتماً مثل یکی از همین نامها، زیبا و دوستداشتنی است.
ما تو را دیدهایم... در راه مدرسه وقتی با دوستانت با هیجان راه میروی و داستانِ سریالی را که دیشب دیدهای برایشان تعریف میکنی.
وسط مهمانی خانوادگی وقتی مدام شالت را مرتب میکنی و دنبال آینه قدّی میگردی که خیالت از تناسب لباسهایت راحت شود.
در سرویس مدرسه، وقتی که سروصدای تو و دوستانت، رنگ ترافیک پشت چراغ را عوض میکند و سرزندگی را روی سروصورت ماشینهای خسته و رانندههای کلافهاش میپاشد.
در جمع همکلاسیهایت، وقتی که از کلاس زبان برمیگردی و بین جمع پر سروصدای آنها ساکتی، چون حس میکنی گاهی پوششت، رفتارت و نگاهت با آنها فرق دارد، اما دلت میخواهد باهم بمانید.
تو هم احتمالاً ما را دیدهای... در ساختمان پزشکان سر خیابان؛ در بیمارستان، وقتی برای عیادت مادربزرگ رفته بودی؛ در برنامهی تلویزیونی که مادرت پیگیرش است و هرروز یکی از همکاران ما سوالات پزشکی را جواب میدهد.
ما، هم سنوسال تو بودیم که رؤیای پوشیدن این روپوش سفید به سرمان زد. روزهاوشبها را برای ساختن این رؤیا بهم دوختیم و بالاخره ۱ روز اسمِمان را بین قبولیهای دانشگاه پیداکردیم.
چقدر پدرومادرهایمان و حتی پدربزرگ و مادربزرگهایمان خوشحال بودند. در خاطره جوانی و کودکیشان خانم دکترهای زیادی پیدا نمیشدند. مادربزرگهایمان خیلی از دردهایشان را یا بخاطر مسافت طولانی تا نزدیکترین پزشک تحمل کردهبودند یا از خجالت مطرح کردنش با آقای دکترِ هندی، دم از دردشان برنیاورده بودند. اما حالا نوههایشان را میدیدند که تا چندسال دیگر، یک خانم دکتر واقعی میشدند.
در دانشگاه، ما هیچ کم از پسرها نداشتیم، نه تعدادمان کمتر بود، نه تواناییمان. حتی استادهای خانم هم چندان کمتر از آقایان نبودند. خانمهایی اغلب جوان، که تخصص و فوق تخصصشان را در سالهای پس از انقلاب گرفته بودند.
بین همکلاسیهایمان، از هر شهر و شهرستانی پیدا میشد. پدرومادرها با خیال آسوده دخترانشان را روانهی دانشگاه کردهبودند تا نسل بعدی خانم دکترها پر تعدادتر باشند. حتی کم نبودند دانشجوهای دخترِ خارجی که سطح علمی دانشگاه و امنیت ایران آنها را به کشور ما کشانده بود.
ما در دانشگاههای همین کشور درس خواندیم، پزشک شدیم، جراح، چشمپزشک، متخصص قلب و زنان، دندانپزشک و داروساز و... کشیکهای طولانی را از سر گذراندیم، دور از خانه و خانوادههایمان دردهای مردان و زنان و کودکان فارس و گیلک و کُرد و لُر و تُرک و بلوچ و عَرب را درمان کردیم. روزهای پراضطراب کرونا را کنار مردممان ماندیم. دارو و واکسن ساختیم، استاددانشگاه شدیم، مقاله نوشتیم، در کنفرانسهای بینالمللی شرکت کردیم و البته هیچ کجا را برای بودن و بالیدن، امنتر و آزادتر از سایهی پرچم میهنمان نیافتیم.
عزیز دلم،این سالها ساده نگذشت. آنها که عمری از ضعف ما سود بردهبودند تمام تلاششان را کردند. برای چه؟... تا باور کنیم «نمیشود! و نمیتوانیم!»
قویترشدن ما آنها را عذاب میداد.
ما ظریفترین جراحیها را انجام میدادیم، آنها میگفتند: دختر ایرانی ناتوان ماندهاست!
ما در دانشگاه درس میدادیم، آنها میگفتند: دختر ایرانی محدود شدهاست!
ما مقالههایمان را در کنفرانسهای جهانی ارائه میدادیم، آنها میگفتند: زن ایرانی حق پیشرفت ندارد!
ما در کنار همهی اینها مادربودن را انتخاب میکردیم آنها میگفتند: مادری را به زن ایرانی تحمیل میکنند!
میخواهند نگذارند که تو، ما و هزاران زنقوی و بالندهی دیگر را ببینی
میدانی، آنها هرروز از توان خودشان ناامیدتر میشوند. اما روی ارادهی تو حساب باز کردهاند؟
میدانند که ارادهی شگفتانگیز دختر ایرانی، ریشه در شجاعت و ظلمستیزی و آزادیخواهیاش دارد.
فقط یک راه برایشان مانده:اینکه تحریف کنند. چهرا؟ معنای آزادی و ظلمستیزی را؛ آنقدر که نیروی ارادهی تو، چرخ اهداف پلید آنها را بچرخاند.
یقین دارم که تسلیمشان نمیشوی. تو گوهرشادی، بااراده؛ مرضیه دباغی، شجاع؛. عصمت احمدیانی، آزاده؛ تو دکتر محبوبه افرازی، دکتر عزتالملوک کاووسی، دکتر طلایه بیگزاده، دکتر زهرا خدابندهلو و دکتر شیرین روحانیراد...
یقین دارم تو مثل هزاران هزار دخترِ دیگرِ ایران، قوی و آزاداندیش میمانی.تو غوغا میکنی
و ایران را همچنان قوی، مستقل، امن و آزاد نگه میداری.
دوستدار تو
جمعی از بانوان پزشک، دندانپزشک و داروساز ایران اسلامی