دل که می‌‎گیرد دو چشم تر به دادم می‎رسد در زمان فقر این گوهر به دادم می‎رسد وسع کم هرگز برای ما فقیران ننگ نیست دست من خالی که باشد سر به دادم می‎رسد دست بردارید مردم از سر من چون که من دلبری دارم که او بهتر به دادم می‎رسد از شب قدر تو جا ماندم که امروز آمدم گفته‎اند اینجا حسین آخر به دادم می‎رسد این کریمی را که من دارم گدایی می‌‎کنم مطمئن هستم که پشت در به دادم می‎رسد حیف آقای به این خوبی کنارم باشد و فکر این باشم یکی دیگر به دادم می‎رسد من سراغ هر کسی رفتم دلم را زد شکست غالبا این لحظه‎ها مادر به دادم می‎رسد فاطمه مِیلش که باشد وضع برمی‎گردد و مرتضی با ظرفی از کوثر به دادم می‎رسد اعتباری نیست بر تقوای من، این لطف توست لحظه‎ی تشخیص خیر و شر به دادم می‎رسد پا‎کها کرب و بلا رفتند و من جا مانده‎ام فطرسم امروز، بال و پر به دادم می‎رسد : به وصف هیچ کسی جز تو دم نخواهم زد خوشا کسی که اگر شاعر است، شاعر توست سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام