چشم من در پی دیدار تو سرگردان است و سرا پای وجودم ز غمت حیران است خبر از حال تو آقا كه ندارم هرگز لااقل از تب تو دیده ی من گریان است به كجا خیمه زدی یوسف گم گشته ی من بنگر از دوری تو حال دلم  ویران است گوشه چشمی كن و این سائل خود را دریاب كه نگاه تو به این قلب سروسامان است خوشبحال شهدا، یک شبه ره را رفتند هركه شد همسفر تو، سفرش آسان است روضه هایی كه به هر شام و سحر میخوانی چون شرر بر جگر عالمیان سوزان است : بخوان دعای فرج را، زِ پشت پرده ی اشک کـه یـار، چشم عنایت بـه چشم تر دارد سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام