صدا آری صدا جان جهان را زیرورو می‌کرد پیمبر در همه عمر آن صدا را جستجو می‌کرد نفسهای خودش بود آن صدای با طمأنینه صدایی که شب معراج با او گفتگو می‌کرد نمیدانم چرا اما پیمبر بعد معراجش عبای مرتضی را بیشتر از پیش بو می‌کرد خدا آن شب سخن می‌گفت با صوت یداللهی خدا پیش محمد دست خود را داشت رو می‌کرد خدا مشغول خلقت بود دنیا را همان موقع علی در مسجد حنانه کفشش را رفو می‌کرد نفهمیدیم مولا را نفهمیدیم بعد از جنگ علی شمشیر را با اشکهایش شست و شو می‌کرد اگر او یازده تن را به جای خود نمی‌آورد چگونه با نبود او زمین یک عمر خو می‌کرد : حیدر نباشد صبح محشر کار ما زار است صبحی که بی نام علی باشد شب تار است سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام