دیروز مهمانی داشتم از شهرستان، جوانی ۲۸ ساله با تحصیلات فوق لیسانس اما بیکار، گفتم چرا اصرار داشتی مرا ببینی؟ گفت: خواستم مرا ببخشید گفتم : برای چی گفت : گفت آخه ما در گذشته‌ها برای فلانی‌ها (از رقبای انتخاباتی)کار کردیم گفتم : اینکه اشکالی ندارد، لازمه رقابت همین چیزها است، هر شخصی به یکی رای می‌دهد و به یکی کمک می‌کند گفت : آخه ما بدجوری شما را تخریب کردیم، مثلا ۱۸ نفر در یک محلی علیه شما مطلب جعل می‌کردیم و با ۴ تا وای‌فای منتشر می‌کردیم، آن فتوشاپی که توسط پسر فلانی در تهران تولید و تکثیر شد ما توزیع کردیم او گفت: آخه نمی‌دانید ما با چه روش‌هایی رای جمع کردیم! مثلا جمع کردن رای معتادها خیلی خاص است، کافی است روز انتخابات دو سه کیلو متریال داشته باشید... یک عده باید بنوشند و رای بدهند، و یک عده فلان و یک عده بهمان ‌.. ما برای همه تیپ رای‌ها اهلش را آماده کرده بودیم، تازه روز انتخابات در جوار فلان شعبه ۲۰ میلیون تومان گذاشتند جیبم تا ۲۰۰ تا رای بخرم و ... گفتم : خوب نتیجه؟ گفت : هیچ چی، ما بدجوری باختیم به شوخی گفتم : اشکال ندارد لابد به تکلیف‌تان عمل کردید خدا اجرتان بدهد بعد هم به او گفتم حتما رقیب مدنظر از کارهای شما مطلع نبوده و راضی به این رفتارها نبوده‌اند و حتما شما سرخود این کارها را کرده‌ای و ... چون بالاخره کاندیداهای حاضر در رقابت صلاحیت‌شان توسط نهاد قانونی احراز می‌شود بالاخره ازش پرسیدم بعد از این می‌خواهید چکار کنید؟ مهمانم گفت: معلوم است می‌خواهیم جبران کنیم یعنی با همین ظرفیت و تجربه می‌خواهیم در خدمت شما باشیم... گفتم : سپاسگزارم ولی من اصلا راضی به اینجور زحمات شما نیستم، اما اگر ما را قابل بدونید همان یک دانه رای شما برایم خیلی ارزشمندتر است البته تازه آن هم اگر قرار باشد در میدان رقابت باشیم ... مهمانم از صحبت‌های بنده خیلی متعجب شد و دقیقا حس و حال کسی را پیدا کرد که انگار هدیه‌اش را پس داده باشند! البته سه نفر دیگر از هم دیاران هم شاهد گفتگوی بنده و مهمانم بودند بنده از سکوت توام با تامل مهمانم استفاده کرده و ادامه دادم، دوست عزیز اگر خدای ناکرده ما هم به این شیوه‌ها رضایت بدهیم دیگر چه فرقی با دیگران خواهیم داشت؟ بعد گفتم عزیز دلم ! اجازه بدهید سخن آخر را بگویم، من نمی‌خواهم به هر قیمتی برنده رقابت شوم چون اعتقاد دارم (انشاالله که سایر رقبا هم چنین نیتی دارند) بالاخره هدف وسیله را توجیه نمی‌کند ما کارهای بزرگی برای این مردم و کشور باید انجام دهیم که اساسا باید خدا دستمان را بگیرد آیا خدا آدم بدکار بداندیش را کمک می‌کند؟ خلاصه بگذریم، امروز ساعت ۱۱ قبل از ظهر همین مهمانم تماس گرفت و گفت فلانی ! از دیروز روی کلمات شما فکر می‌کنم تصمیم گرفتم برای شما کمک کنم با روشی که خدا هم راضی باشد و ... گفتم : پس خیلی خوش آمدید خدا قبول کند البته قبل از خداحافظی اجازه گرفتم خلاصه گفتگوی دیروزمان را در قالب یک خاطره بدون ذکر نام او بنویسم... دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist