🌴خاکریز خاطرات🌴
💠 رزمندهای که یک ستون بزرگ از دشمن را اسیر گرفت‼️
عملیات فتح المبین بود. به همراه رزمندگان گردان روی ارتفاعات سایت رادار مستقر بودیم؛
در دشت چنانه تا تپههای دوسلك و ارتفاعات برقازه غوغایی بود.
سربازان عراقی تجهیزات و امکانات خود را رها کرده و بی هدف و سردرگم به این طرف و آن طرف میرفتند.
من با وانت تویوتا خود را به نزديك آنها رساندم و يك خودروی جیپ عراقی را که سالم و روشن در کنار جاده رها شده بود دیدم،خودم تنها سوار جیپ شدم و به راننده تویوتا گفتم که به مقر گردان برگردد.
حدود يك کیلومتر جلوتر رفتم و به يك مقر عراقی رسیدم.
سربازان عراقی آنجا وحشت زده و پراکنده بودند؛
با مشاهده خودروی فرماندهی،
به تصور اینکه فرماندهی خودشان آمده به سرعت دور ماشین حلقه زدند.
من هم که فقط يك دوربین و يك قطب نما همراه داشتم مانده بودم چه کار کنم. ناگهان فانسقهای که در داشبورد ماشین بود نظرم را جلب کرد،
سریع آن را برداشتم و با سلاح کلت که روی آن بسته شده بود يك تیر هوایی شلیک کردم.
عراقیها که تازه متوجه اشتباه خود شده بودند و مرا با لباس سبز سپاه دیدند،
همگی به عنوان تسلیم دستهای خود را بالا بردند و يك ستون بزرگ اسیر تشکیل شد.
من هم فقط با اشاره دست آنها را به سمت خط خودمان هدایت کردم.》
─ (راوی: احمد فتوحی فرماندهی گردان تبوك تیپ ۱۷ علی بن ابی طالب-ع - قم)
🆔
@Defa_Moqaddas