مداح نوجوان «دشت عباس، گردان حضرت زینب» فرمانده توصیه کرد که در چادرها دعا و مداحی داشته باشید و به من هم گفت که به چادر‌ها سرکشی کنم در موقع سرکشی متوجه چادری شدم که هرشب در آن دعا و مداحی برقرار است و نوجوانی مداحی می‌کند! وارد چادرشان شدم!! در پایان آن جلسه آن نوجوان خواست که در چادر بمانم و با یک لیوان چای از من پذیرایی کرد! نامش را پرسیدم گفت: سعید کرمی مقدم 14 ساله و بهبهانی هستم که با دستکاری شناسنامه خواهرم به جبهه آمدم و چون ساکن شیراز هستیم با لشکر فجر به جبهه آمدم!! از من خواست که اجازه دهم شب‌ها در میدان صبحگاه بخوابد، علت را پرسیدم گفت: نمی‌خواهم موقع بلند شدن برای نماز شب مزاحم دوستانم باشم، اجازه دادم؛ گفت: اگر من هم دوست داشته باشم کنارش بخوابم تا مرا هم برای نماز شب بیدار کند، قبول کردم و این حال تا پایان ماموریت در دشت عباس ادامه داشت! سعید هر شب سر ساعت ۳ از خواب بیدار می‌شد، پرسیدم تو چطور هرشب درست سر ساعت ۳ بیدار می‌شوی؟ اول طفره می‌رفت و جواب نمی‌داد، اصرار کردم، گفت: بتو می‌گویم اما قول بده تا زنده هستم به کسی نگویی، قبول کردم؛ گفت من هرشب نیت می‌کنم و می‌خوابم، موقع نماز یکی از ائمه می‌آید من را برای نماز بیدار می‌کند، به حالش غبطه خوردم! سعید با این حال معنوی که داشت هم اهل شوخی بود و هم شجاعت داشت؛ در دشت عباس یک روز که هواپیمای دشمن برای بمباران آمده بود در حال وضو گرفتن بود و خونسرد به نیروها روحیه می‌داد. این شهید سرافراز در عملیات نصر چهار در ارتفاعات قِشِن بر اثر ترکش نارنجک دشمن به شهادت رسید!!! راوی: همرزم شهید ✍ حسن تقی‌زاده بهبهانی @defae_moghadas2