💢داستان کوتاه/
مهمانی هور
🔸«محمدزاده» در بخشی از داستان کوتاه خود آورده است: هواپیماها شیرجه رفته بودند. بمب و راکت بود که روی نیزار میریخت. نه از قایق فرمانده نشانی مانده بود و نه از مهماتی که فرمانده ادوات لشکر ۵ نصر برای نیروهایش میبرد. مهمات هم ترکیده بود و در میان انفجار، بوی دود و نیزار سوخته، حرفهایی داشت که فقط ملائک شنیدند. هور کربوبلا شده بود.
ادامه داستان در ⬇️
https://dnws.ir/560587
✅ خبرگزاری دفاع مقدس خراسان رضوی
@defapress_ir_khr