#داستان_شب 💫
تقریبا یک سال پیش ، روی پلهای برقی که به سمت پایین میرفت ایستاده بودم، کسی که عجله داشت، با شتاب و شاید ناخواسته به من تنه زد که رد شود، چندین پله سُر خوردم و افتادم. ایستاد، دستم را گرفت، عذرخواهی کرد و رفت.
چند دقیقه بعد؛ درد گردن، کتف چپ، دست، انگشتان، کمر و ران پای چپ شروع شد.دردی که دو ماه پیش بعد از یک سال درمان تمام شده بود، اما دوباره برگشت. دکتر، دوباره درمان گردن وکتف را شروع کرد.
از آن روز در تمام لحظههای این درد، به عذرخواهیاش فکر کردم، به اینکه چه کار دیگری باید میکرد؟ هیچ کار دیگری نمیتوانست بکند اما ضربهای که زد و رفت، همراه من میماند.
این اتفاق شاید ساده باشد، اما ذهنم را به شدت درگیر کرد، چه زیادند آدمهایی که (آگاهانه یا نا آگاهانه) ضربه زدهاند، در بهترین حالت عذرخواهی کردهاند، ما را درگیر دردهایمان گذاشتهاند و رفتهاند و چه آدمهایی که عذرخواهی هم نکردهاند. این عذرخواهیها کافی یا التیامبخش است؟