فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم « داستان مومن آل یاسین » در روایات آمده، دوران حضرت عیسی(ع)، دو نفر از پیروان ایشان برای تبلیغ دین به شهری رفتند. در آن شهر مردی زندگی می کرد که به «حبیب نجار» معروف بود. 🚶‍♂🪚 یاران حضرت در حین گشت زنی در شهر با حبیب هم، روبرو شدند. حبیب وقتی دعوت آنها به دین را دید و شرح معجزات حضرت را در شفای بیماران لاعلاج را شنید به دین مسیح ایمان آورد.🌱 خیلی زود او از هواداران پرو پا قرص حضرت شد. نور ايمان همه وجودش را پر کرد و خالصانه و بدون چشم داشت بهشت يا ترس از جهنم، به عبادت و اطاعت خدا مشغول شد.🕋 در حمايت از پيامبر و تبليغ دين خدا، همّت و اراده قوی داشت.✊ یک روز حبیب نجار خبری شنید 📣 که در مرکز شهر، مردم برعلیه پیامبر، شلوغ کردند و حتی قصد جانش را دارند.😲 معطل نکرد و بقصد دفاع از حق و مبارزه با مردم ستمکار، خیلی سریع و شتابان بسمت آنجا که خیلی دور بود راه افتاد.🏃‍♂ حبیب مردی ساده و معمولی بود، نه شوکتی داشت و نه قدرتی ! در راه دفاع از حق، تک و تنها بود. ولی در عوض، نور و حرارت ایمان،✨ چنان او را گرم و روشن کرده بود که بیخیال از پیامدهای این مبارزه می خواست وارد معرکه ای خطرناک بشه. ⚠️🆘 بالاخره به مقصد رسید... جمعیت زیادی بودند 👬👬👬 حبیب برای دعوت از مردم، ابتدا .... 🔜ادامه دارد... 📚| منبع: قرآن، تفسیر نمونه، نور 🎙 | قاری: استاد صدیق منشاوی 📖 | سوره مبارکه یس آیات ۲۰ تا ۲۲ 🎶 | 📖دهــــکــده قـــــرآن 👇 https://eitaa.com/joinchat/1776025873C746e64a11b