۵ خیلی دلم سوخت راست میگفت اون زمان پسرم خیلی بداخلاق بود و با کوچکترین حرفی زنش رو میزد اما همین که رفتن خونه خودشون رابطه شون خوب شد و بارها تو جمع از زنش عذرخواهی کرد و بهش گفت که بخاطر بی پولی و مشکلات اونجوری بود الان همه زندگیش دست عروسمه حسابی عاشق زن و بچه ش هست حتی بخاطر اونا حاضره قید مارو هم بزنه طنازم با ازدواج با عارف خوشبخت شد عارف همه چیزشو زد به نام طناز و اونو میپرسته اما دختر من هیچی نداره نزدیک چهل سالشه و من زندگیش رو ویران کردم از صبح تا شب میره تو ارایشگاه برای کسی کار میکنه بخاطر ماهی دو میلیون پولی که برای عروسم بی ارزشه وضع مالی پسرم خوب شد و ار کدوم ی ماشین دارن عروسم اینارو از صبری که تو زندگیش کرد داره