✍معلوم است شما که سوار ماشین لوکس میشوید و انگل جیب پدرتان هستید، شماها که همیشه سفرهای خارجیتان برقرار است و لنگ نان شب نیستید، سیگارهای مارلبروی پاکتی سیصد هزار تومانی میکشید، کافه رفتنتان چند میلیون خرج برمیدارد، شما که حتما باید باشگاه فلانجا بروید که قد حقوق یک کارگر پول دمبل زدنتان بشود، شما متعفنهای زراندوز، نمیفهمید که آن پیرمرد روستایی وقتی شب خوابید به امید آنکه بعد از نماز صبح برود گوسفندهایش را از آغل بیرون بیاورد و مثل همهی اینسالها به چرا ببرد و صبح بیدار و شد دید سیل آغلش را برده چه داغی بر دلش نشسته است.
آن پیرمرد در همهی این سالها منتظر بود بخشدار را ببیند، روزی خبرش کردند که بیاید دردش را بگوید، وقتی آمد که پرّههای بالگرد هیاهو میکرد، بخشدار بود؟ نه! رییس جمهور بود که خودش با پای خودش آمده بود تا درد پیرمرد را بشنود.
درد آن کسی که همهی عمرش حتی یک روز مثل شما زندگی نکرد، اما شریف بود.
حالا آن کورهنشین و روستانشین و حاشیهنشین داغدار است حالا «مردم» داغدارند. داغی که شما نمیفهمیدش.
https://eitaa.com/joinchat/706937067C6513811d73