در ستایش دست‌ها دست‌ها عضو جالبی هستند. دستی که دعا می‌کند، می‌نویسد، می‌نوازد، می‌آفریند، مداوا می‌کند، غذا درست می‌کند و... اما در کنار تمام کارهایی که دست در مشاغل و مناسک گوناگون انجام می‌دهد، لذت جسمانی نوشتن با دست چیزی است که تنها یک نویسنده آن را درک می‌کند. دست برای یک نویسنده تنها یک دست نیست، دست نویسنده حافظه‌ی اوست همان‌طور که «ربکا وست» داستان‌نویس انگلیسی، معتقد است حافظه‌ی نویسندگی‌اش در دست‌های اوست. دست یک نویسنده تمام مهارت‌هایی است که او با توانایی‌های بصری و سمعی‌اش آموخته است. نویسنده‌ای می‌گفت: کوفتگی دست‌هایش به هنگام نوشتن به او نشاط می‌بخشد. ارتعاش صدایی که از کیبورد فضا را پُر می‌کند زمانی‌که دست‌های یک نویسنده بر روی کیبورد ضربه می‌زند و بدون وقفه می‌نویسد، می‌تواند گوش‌نوازترین آهنگ باشد. در طول تاریخ اما نویسندگانی نیز بوده‌اند که از لذت نوشتن و نعمتی که دست‌ها جاری می‌کنند محروم ماندند و ناگزیر برای نوشتن به سراغ کاتب یا منشی رفتند، مثل «بورخس» که از نیمه‌ی دوم عمرش نابینا شد و برای نوشتن سراغ منشی رفت. اگرچه نویسندگانی محروم از این نعمت هم در طول تاریخ بوده‌اند اما دست‌های یک نویسنده یکی از مهمترین ابزارهای کار او و بهترین رفیق اوست. بهترین رفیقی که می‌تواند جوش و خروش افکار او را به بند کلمات بکشاند. به عقیده‌ی من یک نویسنده بعد از خلق هر کدام از آثارش بعد از کش و قوسی که به دستانش می‌دهد باید از خالق آن‌ها تشکر کند. پ.ن: مقاله‌ی دست‌های نویسنده‌ی آقای اخوت را خواندم، احساس کردم باید برای دستانم چیزی بنویسم. متعالم من از تمام نعمت‌ها و توانایی‌هایی که دادی فقط دست‌هایم را خوب دیدم... ✍🏻زهرا کبیری‌پور 💠‌@Delneveshteeee