دلنوشته‌ها
غسلـها ... كفنـها ... ثم جلس وحـيداً ... يبكيهـا ... بعدها همس في لحـدها: زهــراء..؟! أنا،علي..! 💔
غُسلِش داد ڪَفَنِش ڪَرد، آنگاه نِشَست و تنها برایَش گــریــه ڪَرد... بعد آرام درون ڪَفَن گفت: زهــرا... منم علۍ..!💔✋ 🌸 @delneveshtehaa