ذهن‌های پاک دلم خیلی گرفت وقتی برای اولین بار از عده‌ای شنیدم که نظام فلان و رهبر بهمان! اگر بعضی دیگر بودند، شاید ازهمان اول می‌گفتم: «شما را بخیر و ما را به سلامت!» اما آنها فرق دارند. دلشان طبیعت سبزی است که آدم‌ بی‌مبالاتی زباله‌اش را آنجا رها کرده و رفته! فرق دارند با آنها که مثلاً توی همین فضای مجازی، داخل یکی از همین گروه‌ها، رسیده و نرسیده دهانشان را باز می‌کنند به عربده و فحش ناموس! زیبا هستند ولی از لجنزار سربرآورده‌اند. از اول سنگلاخ‌نشین بوده‌اند! گلو پاره می‌کنند به دروغ و تهمت و افترا. به دل شکستن عادت دارند بی آنکه دلشان بسوزد، بی‌آنکه ککشان بگزد! دمخورند با نشنیدن و فقط گفتن و گفتن، داد زدن و هوار کشیدن. اتوبان همیشه شلوغی هستند پر از داد و جیغ و دود! آنها که حرف از دهان آدم بیرون نیامده، چشم می‌درانند‌‌ که: «نفست از جای گرم بلند می‌‌شود! مزدورجان! باید هم حمایت کنی!» همه چیز را و همه کس را سیاه می‌بینند، از بس که بدبین‌اند. مجسمه آه و ناله و ناامیدی‌اند که: «بدبخت‌تر از ایرانی جماعت نیست!» به مهر هم که بخواهی غبار بگیری از نگاهشان، دست رد به سینه‌ات می‌زنند که: «بهشت سبز ارزانی خودتان!» دلیل و مدرک هم که بخواهی برای ادعاهایشان، سند معتبر هم که بگذاری روی میز برایشان، می‌زنند زیر میز و داد و هوار راه می‌اندازند و آه و ناله که ما هم خدایی داریم و باید جواب پس بدهید. بدوبیراه و ناحق پشت بدوبیراه و ناحق می‌گویند. بین آدم‌هائی که سکوت کرده‌اند در هجوم طوفان زباله‌هایی که ذهنشان هضمش کرد و قورت داد. که توی دل بعضیشان قند آب می‌شود از حرف‌های تلنبار شده روی دلت...