معتکف سایه نگاهت‌ در سایه نگاهت روزهای روشنی برایم ساختی آنجا که معتکف شدم و ... خانه ساختم به طواف چشمانت قدم آهسته کردم که زود نگذرد ایستادم به اذن نگاهت به سجده فرو افتادم به حرمتش به نماز ایستادم مقام ابراهیمت را قدم تند کردم سعی و صفای آغوشت را وای اگر روی بگردانی! نگاه بگیری از من... فرو می‌ریزم آوار می‌شوم بر سر خودم من زیر سایه نگاه تو معتکفم نخواه از چشمت بیفتم بگذار تا ابد مهمان خانه مهرت باشم ✍ب. محمدی https://eitaa.com/joinchat/1991442675Ce1ee4e1829