💢یڪے از ڪرامات شهید تورجے زاده💢
🌹متوسل بشید به این شهید مادری🌹
✨آخرین روزهاے سال ۸۸ فرزند ما به دنیا آمد . قرار شد اگر پسر بود نامش را من انتخاب ڪنم . اگر هم دختر بود همسرم .
فرزند ما دختر بود. همسرم پس از جست و جو در ڪتابهاے اسم و... نام عجیبے را انتخاب ڪرد . اسم دختر ما را گذاشت دیانا
خیلے ناراحت شدم ولے چیزے نگفتم . وقتے همه رفتند شروع به صحبت ڪردیم. از هر روشے استفاده ڪردم اما فایده نداشت . به هیچ وجه ڪوتاه نمے آمد .
گفتم آخه اسم قحطے بود . تو ڪه خودت مذهبے هستے ؟! لااقل یه اسم ایرانے انتخاب ڪن !
وقتے هیچ چاره اے نداشتم سراغ دوست عزیزم رفتم . به تصویر محمد رضا خیره شدم و گفتم : محمد رضا جان اینطور نگاه نڪن! این مشڪل را هم خودت باید حل ڪنے !
صبح روز بعد محل ڪار بودم. همسرم تماس گرفت . با صدایے بغض آلود گفت : حمید ، بچه ام !
رنگم پریده بود . گفتم چے شده ؟ خودت سالمی؟! اتفاقے افتاده؟! همسرم گفت: چے میگے ! بچه حالش خوبه. اگه تونستے سریع بیا!
(خانم مجلله اے رو توے خواب دیدم)فرمودند : شما ما را دوست دارید؟!گفتم خانم جان،این چه حرف رو نزنید . همه زندگے ما با محبت شما خانواده بنا شده .
بعد گفتند این دختر شماست؟ برگشتم و نگاه ڪردم : شوهرم و شهید تورجے زاده در ڪنار دخترم نشسته بودند. با هم صحبت میڪردند.
آن خانم مجلله پرسید : اسم فرزندت چیست؟ من یڪدفعه مڪثے ڪردم و گفتم : فاطمه .
بعد هم از خواب پریدم ! حالا این شناسنامه رو بگیر و برو ! اسم فرزندت رو درست ڪن .
منبع: ڪتاب یازهرا (س)
#بهبهانهسالگردشهادتداداشمحمدرضاتورجیزاده💔
🥺🥺🥺😭
☘☘☘