‍ زیبای خفته، باز، بُگشا دیدگانت را بشکن سکوتِ قصه یِ خوابِ گرانت را جز سطر، سطرِ خون ندیدم در کتاب تو برخیز و معنا کن تمامِ داستانت را هر روز می رفتی به مکتب خانَه و امروز از مرغَکان کوچَه میگیرم نشانت را در زیر باران ،شادوخندان می سرودی،آه حالا گرفته رنگِ غم، رنگین کمانت را چون بچه آهوی گریزان بودی و صیاد اینک به خون آغشته کرده جسم وجانت را شد هیرمند از رود رود گریه تا هامون دارد به دریا می برد خون روانت را خاک مزارت تربت پاک است و دست باد خانَه به خانَه می برد نام و نشانت را جان پدر را کیستی،ای جان،کجا رفتی جانم ،چرا بستی نگاه مهربانت را برخیز دیگر دخترِ پاکیزه ی افغان کابل ندارد طاقت درد کَلانت را این سرزمین خَستَه از جور و جفا تا کی در خاک و خون پیدا کند روی نهانت را @dghjkb