زیبای خفته، باز، بُگشا دیدگانت را
بشکن سکوتِ قصه یِ خوابِ گرانت را
جز سطر، سطرِ خون ندیدم در کتاب تو
برخیز و معنا کن تمامِ داستانت را
هر روز می رفتی به مکتب خانَه و امروز
از مرغَکان کوچَه میگیرم نشانت را
در زیر باران ،شادوخندان می سرودی،آه
حالا گرفته رنگِ غم، رنگین کمانت را
چون بچه آهوی گریزان بودی و صیاد
اینک به خون آغشته کرده جسم وجانت را
شد هیرمند از رود رود گریه تا هامون
دارد به دریا می برد خون روانت را
خاک مزارت تربت پاک است و دست باد
خانَه به خانَه می برد نام و نشانت را
جان پدر را کیستی،ای جان،کجا رفتی
جانم ،چرا بستی نگاه مهربانت را
برخیز دیگر دخترِ پاکیزه ی افغان
کابل ندارد طاقت درد کَلانت را
این سرزمین خَستَه از جور و جفا تا کی
در خاک و خون پیدا کند روی نهانت را
#سوسن_حیدری
#افغانستان
#کابل
@dghjkb