در حالات حضرت آوردند:
(لا يَزالُ يَنْتَقِلُ مِنْ سِجْنٍ إلي سِجْنٍ)
چهارده سال آقا موسی بن جعفر رو...
از این زندان به اون زندان منتقل میکردند...
خدا ميدونه تو این سالها چقدر به امام رضا سخت گذشت...
چقدر به دخترش فاطمه معصومه سخت گذشت...
نميدونم تا حالا مسافر داشتی یا نه...
هر روز برای اومدن مسافرت لحظه شماری میکنی...
توی این سالها خیلی به شیعیان هم سخت گذشت...
اما...بلاخره یک روز خبر دادند...
گفتند آی شیعیان...
قراره آقاتون موسی بن جعفر آزاد بشه...
شیعیانمظلوم خیلیی خوشحال شدند...
اومدند پشت درب زندان ایستادند...
منتظرند...
بعد چهارده سال...
قراره آقاشون رو ببینند..😭
یک نفر میگه اگه آقام بیاد...
من دستهاش رو میبوسم...
یه نفر میگه من به پاهای آقا میفتم...
یک نفر گل آورده...
الهی امید کسی نا امید نشه خدا...
یکدفه دیدند درب زندان باز شد...
چند نفر یک جنازه ای رو دارن میارن...
یه نفر صدا میزنه...
( هَذَا إِمَامُ الرَّافِضَه فَاعْرِفُوهُ )
آی شیعیان انقدر منتظر بودید...
اینم امامتون...
ای وای...خدایا..
🔸کنج زندان چه بلائی به سرت آوردند
🔸چه بلائی به سرِ چشم ترت آوردند
🔸شدی آزاد دگر از قفس ِتاریکت
🔸ولی افسوس که بی بال و پرت آوردند
هر طوری بود شیعیان اومدند...
جنازه آقا رو تحویل گرفتند..💔
با احترام کفن کردند...
روی دست شیعیان تشییع جنازه باشکوهی شد...
با احترام بدن مطهر آقا موسی بن جعفر رو دفن کردند...
اما عرضه بداریم...
لا یوم کیومک یا اباعبدالله...💔
کربلا بجای اینکه بدن رو دفن کنند...
صدا زدند...
اسبهاتون رو نعل تازه بزنید...
اونقدر بر روی بدن عزیز زهرا اسب تاختند که...
استخوانها شکست...
🔸دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد
🔸آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست
آجرک الله یا فاطمه المعصومه🥺
بی بی جان به جای اینکه خبر آزادی بابا رو براتون بیارند...
خبر شهادت بابا رو بهتون دادند...
خیلی برای یک دختر سخته...
اما عرضه بداریم بی بی جان..
خوب شد شما اون لحظه رو ندیدید که...
جنازه بابا رو آوردند...
شیعیان اومدند نگاه کردند...
دیدند هنوزم غل و زنجیر بر بدن
موسی بن جعفر هست😭💔
بی بی جان خوب شد شما ندیدید..
اما بمیرم ای کاش خرابه شام هم...
فقط خبر شهادت بابا رو میدادند...
یکدفعه دیدند سر بابا رو داخل یک طبق...
آوردند کنار دختر گذاشتند...
بمیرم برا اون دختری که اومد سر بابا رو
در آغوش گرفت...
صدا زد بابا...
يا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي
بابا بگو ببینم کی منو توی بچگی یتیم کرده...
بابا بگو ببینم...
کی محاسنت رو خونی کرده بابا...
(نميدونم تاحالا دختر بچه یتیم کنار بدن بابا دیدی یا نه...)
صدا زد بابا...
بیا ببین...
موهای سرم سفید شده...
بیا ببین...
تمام بدنم کبود شده بابا...
من ديگه طاقت ندارم...
بابا منم با خودت ببر...
یکدفعه دیدند دختر بچه یک طرف افتاد...
عمه جانش زینب دوان دوان...
اومد نگاه کرد...
دید دختر جان داده...😭
🔸عمه بیا گمشده پیدا شده
🔸خرابه امشب شب یلدا شده
🔸مژده بابا ز سفر آمده
🔸شام رقیه به سحر آمد
✍️دیده بان انقلاب
@didebane_enghelab