عزیزی میگفت چرا کمتر مینویسی؟ گفتم: فارغ از مشغولیتهایی که هر روز هم بیشتر میشود، راستش کمی در نوشتن محتاطتر شدهام. به کنایه گفت: آدمها وقتی به مسئولیت نزدیک میشوند، محتاط میشوند. خندیدم. راستش بارها با موضوعی در ذهنم کلنجار میروم و صورتبندیاش میکنم، اما سر آخر از نوشتن پشیمان میشوم؛ فکر میکنم اقتضاء سن باشد.
میانه دهه چهارم زندگی جای غریبی است. جایی بین آن جوان سرکشی که خود را استثنایی در عالم میبیند که هم مسئلهها را میداند و هم راهحلها را و آن عاقلهمردی که ادعایش را محدود کرده به دانستن چیزکی از یک مسئله، چیزکی از راهحلش و شاید چند قدمی برای حلش. عاقلهمرد که غالب میشود، برای یادداشتی چندخطی بهاندازه مقالهای علمی-پژوهشی وقت میگذاری، اما جوان که عنان کار را بهدست میگیرد، بیپرواتر مینویسی. پیشرانِ عاقلهمرد، عقل است و پیشران جوان، درد. عاقلهمرد آکادمیکتر مینویسد، جوان ژورنالیستیتر.
میانه دهه چهارم جای غریبی این میانه است. به خودت میآیی و میبینی اینقدر روی درست نوشتنت تمرکز کردهای، که دیگر نمینویسی. وسواس بر سر دقت، مقتضی مرور چندینباره متن و ساختارش در ذهن است که پیامدش خوابیدن شور و حرارت ذهن و سرد شدن قلم است. درد را که لابلای دالانهای ذهن میدوانی، خسته میشود و از نفس میافتد. مقالهها درستترند، اما طعمی ندارند؛ یادداشتها پر از چالهچولهاند، اما مزه دارند؛ شیرین یا تلخش حالا خیلی مهم نیست.
میانه دهه چهارم زندگی لحظهای است که جوان دارد چوب دوی امدادی را به عاقلهمرد میدهد. خوب یا بد، حکایت زندگی همین است و گریزی از آن نیست. از جوان اما کاش یک یادگاری کوچک برای عاقلهمرد بماند؛ اندکی، ولو اندکی، جنون، سودای بههمریختن عالم، امید به شدنِ نشدنیها، استثناگرایی که من و اینجا و اینبار فرق دارد.. به شدنهای بزرگ تاریخ، یا نه، شدنهای خاص زمانه و دور و بر خودت که نگاه میکنی، حتما ردپایی از جنون و مجنونی در آن هست که آن یکدرصد احتمال را جدی گرفته و قفل دری را گشوده و شده.
از جوان کاش کمی دیوانگی به یادگار بماند که وجه تمایز آدمها همین است، وگرنه به عقل که باشد، تکلیف همهچیز معلوم است. نشدن یک راه دارد و شدن هزار راه، بهعدد جوانهایی که هریک بهطریق خودشان آن یکدرصدها را جدی گرفتهاند.
برعکس میگردم طواف خانهات را
دیوانهها آدم به آدم فرق دارند
پینوشت: این یادداشت مدتی بود نیمهکاره در یادداشتهای گوشیام رها شده بود. خواستم کاملش کنم که ماجرای غزه پیش آمد و این یادداشت با این ایام بیمناسبت به نظر میرسید. تکمیلش که کردم به نظرم رسید که چندان هم بیمناسبت نیست، شاید هم پر است از مناسبت..