❣مهمان این موکب فقط اشک است💔 🔹ماجرایی که تعریف می‌کنیم وقتی آدم می‌شنود کم می‌آورد. ماجرای پسرکی که از قریه و روستایی در حوالی شهر «دیوانیه» عراق هر روز کلمن آب پلاستیکی سنگینی که نصف قدش را دارد پر از آب و یخ کرده و با هزار‌ویک مراعات می‌کشد تا خودش را به جاده برساند. پسرکی که فیلم‌های عبور زائران از جاده‌های مشایهٔ نجف به کربلا، طریق العلما و سایر مسیرهای دیوانیه را دیده و دلش هوایی شده است. 🔹این کلمن برای پسرک نحیفی مثل او اصلاً سبک نیست و هزار بار روی زمین می‌گذاردش و برمی‌دارد تا مبادا آب روی زمین بریزد. پسرک فکر کرده که هر جاده‌ای که به مشایه برسد، مسیر عبور زائران است اما از قضا نیست که بدبختانه نیست! هر روز زیر هُرم آفتاب چهل‌و‌چند درجهٔ بیابان در حالی‌که سیاهپوش است انتظار می‌کشد تا شاید زائری رد شود و جرعهٔ آبی به دستش بدهد. هزار بار سرک می‌کشد اما این جاده، خلوت است. زائری رد نمی‌شود. رد هم بشود تک‌وتوک و بومی هستند. 📌تو این بیابان را آباد می کنی، پسر! به حس غریب این پسر فکر می کنم به بار آب و اشک او که هر روز این بیابان را خیس می کند. به دل شکسته اما عاشق پسرکی فکر می کنم که عاقبت، دنیا به احترامش و برایش سر که هیچ! کمر خم خواهد کرد. این عشق او بالاخره یک روز اینجا را هم گلستان می کند. کافیست آوازه عشق او به گوش زائران اربعین برسد؛ صبر کن و ببین! هیچ بعید نیست که این عشق اینجا را شاهراه پیاده روی اربعین کند. کدام زائر است که دلش نخواهد غربت موکب دار کوچکی که هر روز با اشک چشم بوته های بیابانی جاده دیوانیه را سیراب می کند را نشکند؟ اینجا پسرکی پل زده تا نهرهای بهشتی با دل شکسته اش که آن را هزار بار باید قربان رفت با اشک چشم، سقایی آب و انتظار. از وقتی تو را دیده ام، مدام از خودم می پرسم: آدمی باید به کدام مرحله از دلدادگی برسد که وسط بیابان، بساط روی زمین پهن کند؟ خیره بماند به پیچ جاده تا شاید زائر اربعینی از آنجا عبور کند و بتواند سقایی اش کند. کسی اما رد نشود. او بماند، کلمن آب و دلش که آب می رود از غصه و انتظار. بله، منظورم تو هستی پسرک دوست داشتنی اهل یکی از روستاهای دیوانیه عراق.🙏 ❣ رفیقِ دلشکسته ها 💔 امام حسینِ خسته ها... 🚩 🏴