. آن کس که سر به مقدم جز او نمی‌زند چون کلب راه پرسه به هر کو نمی‌زند این نامرتبی مرا سرزنش نکن آشفته حال شانه به گیسو نمی‌زند لنگی که پهن کرده‌ام اینجا عبادت است سجاده با گلیم گدا مو نمی‌زند دل که نسوخت گریه به هق هق نمی‌رسد شمع سحر نسوخته سوسو نمی‌زند توحید را به غیرت پروانه داده‌اند می‌سوزد و به هیچ کسی رو نمی‌زند مجنون بدون دم زدن عاشق نمی‌شود پس نیست عاشق آن که دم از او نمی‌زند عاشق همیشه پشت سرش حرف می‌زنند اما ز پا می‌افتد و زانو نمی‌زند جاروکش تشرف گریه است این مژه بیهوده چشم را مژه جارو نمی‌زند با یک نگاه تو جگری خون شد از دلم زخمی که چشم می‌زند ابرو نمی‌زند می‌میرم و ز وصل تو حرفی نمی‌زنم حرف وصال را که سیه‌رو نمی‌زند گیسو سپید کرد زلیخا به پای تو از این به بعد دست به گیسو نمی‌زند 👉 @Do_KhatRoze 📜