. سحر آمد سلامش کرد و بعد از آن نمایان شد بیابان چون توسل کرد بر او زود باران شد از آن اول به دستش داشته حاجت روایی را برای فطرس زخمی ببین قنداقه ، دامان شد خدا هر آنچه را که داشت در دست حسینش داد عجب دستی میان سفره ی خلقت نمکدان شد در این گردش در این دواریِ حق مدعائیها فقط عین دو چشم اوست در این حلقه ، عرفان شد به آبادیِ مهرش ، آبها هم غبطه ها دارند به صحرا چونکه نامش رفت آنجا هم نیستان شد به یاد جایگاهش گریه ی بسیار کرد آدم همینکه اشک را با او گره زد ، آدم انسان شد همین یک قطره اشکِ آدم از چل سال برتر بود که با این قطره ، برگشتن به جنت نیز آسان شد به روز اول خلقت خدا هم روضه اش را خواند نه باران که از آن لحظه در عالم اشک ریزان شد به وقت گفتن از او خوش ترین غم می رسد از غیب اگر چه چشمِ ما گریان لب ما نیز خندان شد به منبر رفت تا جاری کند حرف خدایش را همه دیدند روی نیزه ها قاری قرآن شد 👉 @Do_KhatRoze 📜