اَلْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ قَالَ: 🥀وَجَّهَ اَلْمَنْصُورُ إِلَى حَسَنِ بْنِ زَيْدٍ وَ هُوَ وَالِيهِ عَلَى اَلْحَرَمَيْنِ أَنْ أَحْرِقْ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ دَارَهُ فَأَلْقَى اَلنَّارَ فِي دَارِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَأَخَذَتِ اَلنَّارُ فِي اَلْبَابِ وَ اَلدِّهْلِيزِ فَخَرَجَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَتَخَطَّى اَلنَّارَ وَ يَمْشِي فِيهَا وَ يَقُولُ أَنَا اِبْنُ أَعْرَاقِ اَلثَّرَى أَنَا اِبْنُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اَللَّهِ.🥀 ✋منصور دوانقی لعنت الله علیه به والی خود در مدینه پیام فرستاد که خانه امام صادق علیه السلام را به اتش بکشد. وقتی که خانه حضرت را به اتش کشیدند، و آتش درب و داخل خانه را فرا گرفت، حضرت امام جعفر صادق علیه السلام از خانه خارج شدند و از اتش گذر میکردند و در اتش راه میرفتند و میفرمودند: من پسر اعراق الثری(لقب حضرت اسماعیل) هستم و من پسر ابراهیم خلیل الله هستم . 📚المناقب،ج۴،ص۲۳۶ در آتش رفت و بی‌آسیب بیرون شد چو ابراهیم ولی گریان که یارب سوخت زهرا در پس دیوار ای محاسن سپيد آل الله! دست بسته تو را کجا بردند تن تو در مدينه بود اما دلتان را به کربلا بردند... آنروز که با پای پیاده در راه... خوردی به زمین؛ زمزمه‌هایت شد آه آن لحظه فقط به زیر لب میگفتی: لایوم کیومک اباعبدالله... عمریست برای دل خود روضه گرفته پرکرده غم کوچه فضای سحرش را سخت است برایش که فراموش نماید آن مادر و آن ناله ی درپشت درش را @dobytyhayroze