+گفتم با بابات حرف میزنم بهشون خبر میدم _حالا جدی میخوای با بابا راجبش حرف بزنی ؟ مامانم توروخدا ردش کن.من نمیتونم. واقعا الان تو شرایطی نیستم که بتونم حتی کسی و به عنوان خاستگارم قبول کنم. +عه .چه حیف.خب باشه بهشون میگم نیان ولی خب اگه الان نیان دیگه هیچ وقت نمیان! _بهتر مادر من بهتر.من از خدامه که ازدواج نکنم. +نمیخوای بیشتر فکر کنی؟ _نه فقط با تمام وجودم ازت خواهش میکنم واسه آرامش منم که شده ردشون کن .تو این مدت انقدر گریه کردم چشمام تار شده.* ادامـہ‌دارد... نویسنده✍ 🧡 💚 ❌ JᎧᎥN↷ 💛『❥@dochar_m