سه تا رفیق که تا آخر گناه باهم رفتن🔥😱
ماسه تا رفیق بودیم با هم که حسابی خرابکاری های زیادی میکردیم و خیلی گناه های کبیره ای انجام دادیم و حداقل روزی یک بار ناموس مردم رو مورد اذیت قرار میدادیم یک شب من خودم تنها بودم و حسابی دلم میخواست که کسی رو اذیت کنم.رفتم سوار ماشین شدم و راه افتادم تو یه راه یه دختر چادری دیدم که داشت برای عزاداری امام حسین علیه السلام به مسجد می رفت رسیدم بهش به هزار زور و التماس تونستم سوار ماشینش کنم وقتی سوار ماشینش کردم بردمش........❌📛♨️😱
ادامه این داستان
#عبرتآموز را در کانال زیر بخوانید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1644167294Cf621d0fe8d