آقا، چرا هر چقدر با یک عده راجعبه مسائل روز بحث میکنیم و سند و مدرک نشون میدیم، قبول نمیکنن و بعد، میبینیم همون آش و همون کاسهست؟
خیلیهایمان این روزها، گلهمندیم از اینکه چرا هر چقدر، با سند و مدرک و دلایل منطقی راجعبه مسائل روز با یک عده بحث میکنیم، به هیچ صراطی مستقیم نمیشوند! البته این درست نیست که بگوییم:«به هیچ صراطی مسقیم نیستند!» نه؛ اتفاقاً آنقدر به صراط اشتباه خود، مسقیماند که هر چه از منطق برایشان بیاوری، سوفیستوارانه به چند روش سامورایی، ماجرا را جمع و خود را موجه میکنند!
کسی که به دنبال حق باشد و در تمام عمرش حق بشنود، هر جا حرفی راست و درست باشد، حتی از شمن خویش، قبول خواهد کرد.
حکایتی بود که میدانم خیلیهامان این را خواندهایم. حکایت دباغی که به بازار رفته بود و چون از بازار عطار و عطرفروشان که میگذشت، چون که مغز بدبوی او به بوی پِهِن و زائدات بدن حیوان عادت کرده بود، تاب عطر خوش را نیاورد و بیهوش شد! جماعت حاضر هر چه کردند، او به هوش نیامد که نیامد!
هنگامیکه خبر این اتفاق به برادرش رسید، او مقداری از مدفوع حیوانی برداشت و به سراغ برادر خود رفت و با بوی آن، برادر خود را سرِ پا کرد!
حکایت این دباغ، حکایت همین جماعتیست که مغزشان به شنیدن دروغهای آنور آبیها عادت کرده و تا تأییدیه بیبیسی و اینترنشنال و امثالهم به پای چیزی نخورَد، آن را باور نمیکنند! مغز آن دباغ به بوی بد عادت کرده بود و مغز اینها به دروغ...!
آدمی، هر چه را که بر انجام آن اصرار ورزد، در رگ و ریشه و فطرت خویش جای میدهد و آدمی که به شنیدن دروغ و اخبار سیاه عادت کند، هیچوقت هیچ حقی را نخواهد پذیرفت!
پس با این جماعتی که قبلهی آمالشان، به طرف سرزمین مستعمره شده توسط کریستف کلمب است و مرجع تقلیدشان، سلطنت طلبان و منافقین و رسانههای معاند است و از خط مصی علینژاد و سالومهها و امثالهم مشق میگیرند، حرف از منطق و عقل و دلیل نزنید! :)
✍ز.بهرامیان
#ریهام
#پایان_مماشات
ـخیـــابانعشـ♥️ـق!'