🌱﷽🌱
پاࢪت شصت و چهارمـــــ
🇮🇷 ࢪمان : مُدًاُفَعّاٍنّ گٍمْنِاُمّ اِمٌنُیّتُ 🇮🇷
(سعید)
دکتر تو اتاق مریم بود از استرس داشتم پشت اتاق رژه میرفتم خدایا مریمم چیزیش نشه ؟؟ 😰 من بدون اون میمیرما خدایا رسولو ازم دور کردی حداقل مریم چیزیش نشه داداشیمم پیدا شه خدایا 😭🤲 همینجور تو افکارم بودم که زینب خانم برام یه لیوان اب اورد
زینب : بفرمایید بخورید یکم اروم شید
ابو از دستش گرفتم و گفتم :
سعید : ممنون ولی من با این چیزا اروم نمیشم وقتی اروم میشم که همه چی درست شه
زینب : بله میفهمم
یهو دکتر از اتاق اومد بیرون از استرس لیوان اب از دستم افتاد شانس اوردم لیوانش پلاستیکی بود رفتیم سمت دکتر
سعید : چ...چیشد ا..اقای دکتر ؟؟
دکتر : قلبشون خیلی ضعیف شده گفته بودم فشار و ناراحتی براشون خوب نیست نگفتم ؟؟
سعید : بله ولی اقای دکتر باور کنید ما نمیخواستیم اینطوری بشه
دکتر : منم نگفتم میخواستین بهتون قبلانم گفتم استرس و ناراحتی برای ایشون سمه این دختر هنوز جوونه مراقبش باشید قلبش دوباره درد نگیره به هر حال قلبم تا یه جایی طاقت داره دیگه
سعید : بله چشم فقط الان حالش خوبه ؟؟
دکتر : نمیشه گفت خوب فعلا بیهوشن
سعید : میتونم برم ببینمش
دکتر : الان نه اصلا نمیشه هر وقت بهوش اومد اگه حالش خوب بود میتونید ببینیدش
سعید : خیلی ممنون
زینب خانم نشست رو صندلی منم لیوانو از رو زمین برداشتم و انداختم سطل اشغال و نشستم رو صندلی
سعید : مریم خوب میشه مگه نه ؟؟
زینب : اره خوب میشه
یهو گوشیم زنگ خورد یا حسین محمد مهدیه 😱😱😱
سعید : م...محمد مهدیه من الان چی بگم بهش ؟؟ 😨😨😨
زینب : ای واییی خوب بهش بگید یکم قلبش درد گرفته یه جوری نگید حول کنه ها
سعید : ب...باشه
جواب دادم
سعید : الو
محمد مهدی : الو سعید کجایی ؟؟ چرا گوشیتو جواب نمیدی ؟؟ ده بار زنگ زدم
سعید : واقعا ؟؟ نشنیدم ببخشید
محمد مهدی : کجایی ؟؟
سعید : ممممن امممم چطور ؟؟
محمد مهدی : چیزی شده سعید ؟؟
سعید : تو بگو چیزی شده ؟؟
محمد مهدی : نه خوب ، از مریم خبر داری ؟؟ هر چی زنگ میزنم گوشیشو جواب نمیده
سعید : چیکارش داری ؟؟
محمد مهدی : هیچی میخوام ببینم حالش خوبه یا نه
سعید : چطور ؟؟
محمد مهدی : نمیدونم یه جوریم همیشه هر وقت من اینجوریم مریم یه چیزیش هست میخوام ببینم یه موقع خدایی نکرده قلبش درد نگرفته باشه
سعید : امممممم خوب چیزه محمد مهدی
محمد مهدی : چیه ؟؟ چیشده سعید ؟؟ 😥😥😥
سعید : ببین یه چیز میگم حول نکنیا مریم یکم قلبش درد گرفته اوردیمش بیمارستان
محمد مهدی : یا حسین
سعید : الووو الو محمد مهدی ؟؟
پ.ن : من با دو چشم خویشتن دیدم که جانم میرود 🥺💔