زیر باران دوشنبه بعد از ظهر اتفاقی مقابلم رخ داد وسط کوچه ناگهان دیدم زن همسایه بر زمین افتاد سیب ها روی خاک غلطیدند چادرش در میان گرد و غبار… قبلا این صحنه را… نمی دانم در من انگار می شود تکرار آه سردی کشید حس کردم کوچه آتش گرفت از این آه و سراسیمه گریه در گریه پسر کوچکش رسید از راه گفت آرام باش چیزی نیست به گمانم فقط کمی کمرم… دست من را بگیر، گریه نکن مرد گریه نمی کند پسرم چادرش را تکاند با سختی یا علی گفت و از زمین پا شد پیش چشمان بی تفاوت ما گریه هایش فقط تماشا شد صبح فردا به مادرم گفتم: گوش کن این صدای روضه کیست؟ سمت کوچه دویدم و دیدم در و دیوار خانه ای مشکی است با خودم فکر میکنم حالا کوچه ما چقدر تاریک است گریه… مادر… دوشنبه… بعد از ظهر راستی فاطمیه نزدیک است (سید حمیدرضا برقعی) صلی الله علیک یا فاطمة الزهرا یا بنت رسول الله یا قرة عین الرسول و رحمة الله و برکاته @dokhtaranyazd