♦️حامد من می خوام برم سوریه _سوریه دیگه برای چی میخوای بری مجید؟ ♦️ می خوام مدافع حرم بشم . _مدافع حرم دیگه چیه؟ یعنی چه؟ ♦️ببین یه عده تصمیم گرفتن که حرم حضرت زینب را بگیرن و بعد هم خرابش کنند. ما می خواهیم برای دفاع از حرم حضرت زینب بریم تا داعشی ها به حرم بی بی جانمان نگاه چپ نکنند. بعد هم این داعشی های پدر سوخته هدفشون ایرانه ما باید بریم اونجا باهاشون بجنگیم که تو کشور خودمون نیان _ مجید آخه تورو میبرن؟ ♦️آره رفتم گردان ثبت نام کردم چند تا از بچه های بالا رو هم دیدم فقط یه مشکلی دارم. _چه مشکلی مجید جون؟ ♦️ این خالکوبی شده برای من دردسر نمیدونم باهاش چی کار کنم. مجید روزی ۲۰ تا قلیون میکشید و هفته ای چند تا دعوا داشت. دوستش همه اینها را میدانست _مجید قلیون را چی کارش کردی؟ تو سفره خونه قلیون روی میزت بود نمیتونستی کار کنی. تو جلو نیسان و زانتیات قلیون نبود نمیتونستی رانندگی کنی حالا چی شده⁉️ ♦️ همه رو گذاشتم کنار، برای اینکه برم سوریه دور همه چیز یه خط قرمزی کشیدم ♦️مجید نگاهی به ساعتش انداخت ساعت چند دقیقه به مغرب را نشان می‌داد هوا هم کم کم رو به تاریکی میرفت حامد بیا بریم مسجد به نماز جماعت برسیم 😳😳 چشمان دوستش گشاد شد تعجب زده و با ذهنی پر از سوال گفت مجید خوبی؟ کجا بریم ؟ چیکار کنیم مسجد؟ ♦️ آره بیا بریم حالت را خوب کنم _ مجید تو چی زدی؟ راستش را بگو مارکش چی بوده که اینجوری تو را عوض کرده⁉️ ♦️بیا بریم اینقدر هم حرف مفت نزن 🙈 مجید ما فقط محرم به محرم دهه اول محرم می ریم حسینیه تازه مسجد هم نمیریم بعد هم تموم تا سال دیگه. ولمون کن. ♦️ بهت میگم بیا بریم مسجد می خوام حالت را خوب کنم بیا بریم... 📚 کتاب ( خاطرات ) ص ۶۹ @doosti_ba_ketab