نسیم عطر بهشت ز کوی یار می‌آید 🔹همسر شهید علی زاده اکبر می‌گوید: " دفعه‌ی آخری که رفت همه چیز فرق می‌کرد، بی تابی های فاطمه و مهدی لحظه خداحافظی با پدر قابل تحمل نبود. مادر شهید ساکن کاشمر هستند و ما نیشابور سکونت داریم. گفتند : چه خوبه امروز برویم کاشمر و از همه خداحافظی کنم. موقع رفتن به نیشابور در بین راه یک جا تفریحی برای استراحت نگه داشتند ." 🔹همسر شهید در ادامه خاطراتش اظهار می‌کند: " یک هندوانه از ماشین برداشتند و رفتیم نشستیم شروع کردیم به خوردن آنجایی که نشسته بودیم جای سرسبز و جوی آب و درخت داشت. وقتی‌که هندوانه را خوردیم همان کنار یک درخت بیابانی بود گفتند: این درخت میوه‌هایش خوشمزه است. رفتند بالای درخت که از میوه بکنند من ناخوداگاه به یاد بهشت افتادم. چون آنجا جوی آب و سر سبزی و درخت بود . پیش خودم گفتم: چقدر علی آقا به فکر ماست. هنوز این میوه تمام ‌نشده رفتند از بالای آن درخت هم میوه برای ما بیاورند. موقع برگشت به شهرمان دوباره من نا خودآگاه یاد بهشت افتادم. گویی بهشت را احساس میکردم." 🕋 @doostibakhoda