⚘﷽⚘    آقاى عمادى‏ پور مى ‏گويد: «زمانى كه دستور تشكيل گردانهاى مهندسى‏ رزمى جهاد صادر شد و گردان جواد الائمه در شمال خراسان شهرهاى اسفراين، قوچان، بجنورد، شيروان، نيشابور و سبزوار - تشكيل شد، ايشان به فرماندهى اين گردان منصوب شد و تا زمان شهادت اين مسئوليّت را داشت و از اين تاريخ به بعد مرتّب در جبهه حضور داشت.  با توّجه به اينكه در جبهه مجروح شده بود، ولى كسى اطّلاع نداشت. ناراحتى چشم او را عذاب مى‏ داد، به او گفتم: براى مداواى چشم خود به پزشك مراجعه كن، ايشان در جواب من گفتند: من بايد بعد از جنگ يك سرويس عمومى انجام دهم. بعداً من متوّجه شدم كه ايشان از ناحيه كمر، پا و معده هم در عذاب بوده، ولى هيچ وقت آنها را ابراز نمى ‏كرده است.»  همسرش مى ‏گويد: «هر موقع كه از جبهه بر مى ‏گشتند، تدارك سفر بعد را مى ‏ديدند و سفر آخر هم به علّت اينكه مدّت طولانى قرار بود ايشان در منطقه خوزستان به خدمت مشغول باشند، ما هم با فرزندان با ايشان همسفر شديم.»  شهيد مدّت نُه ماه با همسرش در سوسنگرد سكونت داشت، هر روز صبح به منطقه مى‏ رفت و شب به خانه بر مى ‏گشت.  گاهى هم به علّت فشار كارى و مسئوليّتى كه داشتند چند شب به خانه نمى ‏آمدند. به علّت بمباران شديد سوسنگرد، خانواده را به شهرستان فرستاد.  شهيد هميشه وضو داشت و هنگامى كه يكى از برادران در پشت خط سؤال مى‏ كرد كه ديگر اينجا چرا؟ در جواب مى‏گفت: «آدم هميشه بايد آماده باشد و اين آمادگى نه در حرف كه در عمل شخص متجلّى است.» •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•