سومين كتاب سال صفرسه
هر صبح می میریم خیلی زود و در همان چند صفحه اول، عنوان روی جلدش را لو میدهد.هرچند که نویسنده اعتقادی به این مطلب ندارد!کتاب روایت یک متهم در بند اعدامیهاست که خواننده را با افکارش همراه میکند.نگفته پیداست که افکار آدمی که قرار است چند روز بعد بمیرد چگونه است!
از افکار احمد،همان زندانی اعدامی که بگذریم کش دادن صحنهها با بیان جزء به جزء آنچه در آن تصویر میآید بسیار زجرآور است. مثلا وقتی احمد به انفرادی میرود و در آن تاریکی مطلق خودش را لای پتوی زبر و کثیف و بوگندوی روی زمین میپیچید،با توصیفات نویسنده کاملا خود را در آن موقعیت احساس میکنیم و حتی سوسکهای مرده و له شده را روی پوست بدنمان حس میکنیم!این هم خوب است هم بد.نویسنده در بیان این تصاویر بسیار موفق عمل کرده است اما آنچه در آن توفیقی نداشته اصل ماجراست!شما حدودا ۱۰۰ صفحه از ۲۰۴ صفحه را که بخوانید تازه متوجه میشوید احمد چرا در زندان است!یا نسیم چه کسیست؟ متاسفانه تا آخر کتاب هم متوجه نمیشوید که ضیا،دانیال و باقی همبندیهای احمد دقیقا کی هستند!در واقع باید گفت شخصیت پردازی اثر ضعیف است.
در نهایت هم بعضی گرههای ماجرا بازنشده کتاب تمام میشود
در آخر باید گفت بنده خواندن این کتاب را برای افرادی که روحیه حساس دارند توصیه نمیکنم.
کتاب را نشر افق در سال ۹۵ برای بار دوم چاپ کرده و تا به الان تجدید چاپ نشده و قیمت پشت جلد ۱۱ هزار تومان است.
#هر_صبح_میمیریم
#سیراحمدبطحایی
#نشر_افق
#چند_از_چند
@dowchar دُچار یعنی عاشق