روش تحصیل معرفت و راه وصول به حقیقت از دیدگاه ملاصدرا ✍ملاصدرا شناخت عامیانه و تقلیدی را معتبر و هادی به حقیقت نمی‌داند. در نظر او مجادلات و منازعات کلامی هم جز به تیرگی دل و دوری از حقیقت نمی‌انجامد. به همین جهت وی از اینکه قسمتی از عمرش را در مطالعه و مباحثه این‌گونه مقالات گذرانده، تأسف می‌خورد. بحث نظری محض را نیز چیزی جز ظلمت متراکم و حجاب حقیقت نمی‌شمارد؛ ظلماتی که بعضِها فوقِ بعض است. سخنان بی‌پایه و بی‌مایه عوام از صوفیه نیز ره به جایی ندارد... در نگاه ملاصدرا، حقیقت معرفت و معرفت حقیقی نوری است که خداوند در دل آن کس که اراده کند قرار می‌دهد و شرط دریافت چنین نوری نیز ایمان و طاعت، اندیشه و عبادت و سلوک و مراقبت است. این نور با بصیرت عقل و چراغ وحی و پرتو اشراق حاصل می‌شود. برای حکیم متأله، هم حکمت لازم است و هم تأله. چنین حکمتی نه‌تنها ناسازگار با شریعت نیست، بلکه خود محصول شریعت است. لذا صدرالمتألهین از فلسفه‌ای که مخالف کتاب و سنت باشد، اعلام بیزاری می‌کند.... حکمت بدون مجاهدت به‌دست نمی‌آید. او می‌گوید:«بر اثر مجاهده و ریاضت چنان درونم شعله‌ور شد که انوار ملکوت و اسرار جبروت در آن تابیدن گرفت و اسرار بر من مکشوف گردید؛ به‌گونه‌ای که هر آنچه از قبل از طریق استدلال و برهان می‌دانستم، با شهود و عیان یافتم.» توجه و تضرع به درگاه باری‌تعالی است که زمینه فتح مبین قلبی می‌شود. راه تعلم و فهم این یافته‌ها نیز همین است و متعلم هم باید چنین کند و به صرف مطالعه و آموزش‌های ظاهری نمی‌تواند به آنچه من رسیده‌ام برسد. خواننده کتاب اسفار از حیث دانش فلسفی باید بر آرای فلاسفه احاطه داشته باشد و آثار آنها را دانسته باشد. اما نباید بپندارد که تمام حقیقت همان چیزی است که او دانسته است و باید منکر نادانسته‌های خود نشود... حکمت، حاصل سلوک عملی و نظری است که باید با طی اسفار چهارگانه عقلی و شهودی و تحول و تطور جوهری نفس به آن رسید. جست‌وجوی حکمت، سیری وجودی و حرکتی استکمالی است. حکمت جز با تطهیر و تهذیب نفس همراه با تعلم و تدبر به‌دست نمی‌آید. بدون ترک تعلقات و خالی کردن خانه دل از اغیار، محال است چراغ حکمت در دلی روشن شود... فرق حکمت متعالیه با عرفان و حکمت اشراقی در اینجاست. برای عارف، اساس شهود است و به برهان عقلی اعتنای چندانی ندارد، جز برای تنبیه متعلمان. برای برخی از حکمای اشراقی نیز اصل شهود است و پس از آن برای تبیین و بیانش به برهان متوسل می‌شوند. دریافت «شهودی» است، اما ارائه و عرضه «برهانی» است. اما برای ملاصدرا هر دو اهمیت و ضرورت دارند؛ آن‌هم نه فقط در مقام ارائه، بلکه در مقام وصول. مشاهده بدون برهان یک معرفت شخصی است و قابل انتقال نیست و معرفت عرفانی فقط برای عارف معتبر است، نه برای غیر. عمده مباحث کلامی نیز درون‌دینی هستند و فقط برای مؤمنان سودمندند. استدلال محض هم برای اهل باطن کافی نیست، اما حکمت متعالیه که همه وجوه ایجابی این مشرب‌ها را در‌بر دارد، همه تشنگان معرفت را سیراب می‌کند. هر چند ‌ابن‌سینا در کنار فلسفه‌اش جایی هم برای ذوق عرفانی باز می‌کند، اما ذوق عرفانی او دخالت صریحی در حل معضلات فلسفی ندارد. سهروردی هم هر چند از هماهنگی عقل و اشراق سخن می‌گوید، اما کمتر از منابع دینی استفاده می‌کند و حکمت او از غنای عرفانی که در حکمت متعالیه دیده می‌شود برخوردار نیست. تبحر ملاصدرا در مباحث عرفان نظری و تسلط وی بر آثار عرفا سهم مهمی در شکل دادن به فلسفه او دارد. اما ورزیدگی فلسفی‌اش او را قادر می‌سازد که دعاوی عرفانی را در جامه برهانی عرضه کند و به صرف بیان ذوقی اکتفا نکند. وی مدعی است که در فلسفه‌اش هیچ مدعای غیر برهانی را نیاورده است... ازاین‌رو مشرب او مشرب جدیدی است و فلسفه او حکمت بدیعی است که در قالب کلام، فلسفه و تصوف رایج نمی‌گنجد: «و هی لیست من المجادلات الکلامیة و لا من الفلسفة البحثیة المذمومة و لا من التخیلات الصوفیة». او نواقص و کمبودهای این روش‌ها را دیده بود. مجادلات کلامی، مباحثات بی‌حاصل فلسفی، تأویلات بی‌پایه صوفیانه و ظاهرگرایی قشریون و باطن‌گرایی و ظاهرگریزی باطنیون و نزاع‌های برخواسته از این یک‎‌سونگری‌ها را مشاهده کرده بود. افزون بر این، وی بذر گرایش جامع را در اندیشه‌های اساتیدش یافته بود و درواقع نه بر شانه غولان، که بر اوج قلل ایستاده بود. به‌علاوه، او تجربه عمیق فکری و شهودی هم داشت و این همه کافی بود که یک فرد پر اطلاع و هوشمند و اهل بصیرتی چون او را به چنین موضعی برساند. 🔰برگرفته از کتاب تفکر فلسفی ص ۱۳۵ نوشته محمد فنائی اشکوری https://eitaa.com/dreshkevari