۴۸۷۲ *📌همراه با نظرات شما* پدر من درچنین روزهایی در سال ۱۳۶۷ (یعنی ۳۴سال قبل) مسافر بهشت شد پدری که رفیق شفیقم بود و سفرش برایم ضایعه‌ای غیر قابل باور بود اون زمان من اول دبیرستان بودم شاگرد یک معلم خوب فردای رحلت پدرم، معلمم به خانه مان آمد و ساعتها با من قدم زد و حرف زد نمیدانم چرا ولی چند بار در همان گفتگو او را در آغوش گرفتم. احساس کردم چنان پالس‌های آرام‌بخشی از وجودش به سینه ام جاری می‌شود که قابل وصف نبود و نیست سر کلاس برامون شعر می‌خواند و لذت می‌بردیم برامون قصه ‌می‌گفت و ما حظ می‌کردیم به ما گفت "بلغ" یعنی رسید و بالغ رسیده است و میوه رسیده از درخت جدا می‌شود ما در دوران بلوغ بودیم و قدم به قدم ما را تا مرز رسیدن می‌یرد مدرسه که تعطیل می‌شد، تازه کلاس مون شروع می‌شد به ما می‌گفت والذین معه اول اشداء علی الکفارند و بعد رحماء بینهم به ما می‌گفت مهمترین جای نماز، موقعی است که به دستهایمان نگاه می‌کنیم به ما می‌گفت که ایثار از خود گذشتگی نیست، انتخاب است آثَرَ رو به ما فهماند به ما میگفت نخبه، اهل انتخاب است او بهترین معلم زندگی من بود و هست چرادرقنوت به دستهانگاه کنیم؟؟ بارها به خانه اش رفتیم و زهد در گوشه گوشه‌ی خانه اش هویدا بود از معدوووووووود اساتیدی بود و هست که اهل عمل یود و هست برایمان با تمام وجودش این آیه را میخواند که لم تقولون مالا تفعلون و جالبه عرض کنم که اون معلم و استاد، امروز معلم تک تک ماست استاد محمدجعفر غفرانی فقط خدا می‌دونه که چقددددددددر مدیون او هستم هنوز نامه‌های دستننویس سی و چند سال پیش رو دارم و وقتی میخونمشون آروم میشم کاش قدر این معلم رو بدونیم علی عبدالعالی 👈واژه: 🔻 ما را می توانید در رسانه های زیر دنبال کنید: ایتا، بله، سروش، واتساب، تلگرام، سایت، اینستاگرام، روبیکا @dr_ghofrani2