هدایت شده از بهرامی
مگر ز اهل مدينه چه ديدی ای مادر؟ كه دل ز زندگی خود بريدی ای مادر اميد ما، به وجود تو بستگي دارد چرا ز زندگی ات نااميدی ای مادر؟ چرا نماز شبت را، نشسته می خواني؟ چرا به فصل جوانی، خميدی ای مادر؟ دگر به همره ما تا احد نمی آيی چرا ز قبر عمو پا كشيدی ای مادر؟ دعا به مردم همسايه كرده ای، اما چه طعنه ها كه از آنان شنيدی ای مادر من از تو، درس شهامت گرفتم و ديدم چه رنج ها كه در اين ره كشيدی ای مادر پیِ دفاع ز حقّ امام خويش، به جان هزار گونه بلا را خريدی ای مادر دگر به سينه و پهلو مرا نمی گيری مگر به سينه و پهلو چه ديدی ای مادر؟ ز بس كه مرگ خودت از خدا طلب كردی گمانم اين كه به مقصد رسيدی ای مادر ╭┅─────┅╮ 🌺 ╰┅─────┅╯ 💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠