هدایت شده از ali Khanahmadloo
درون سینه‌‌شان کینه در تلاطم بود عزیز من وسط دود و شعله‌ها گم بود کنار خانه‌ی ما چند ماه بعد هجوم برای خانه‌ی اهل مدینه هیزم بود مدینه آتش خود را به جان من انداخت دلیل گریه‌ی من خنده‌های مردم بود برای دیدن تاثیر ضربه‌اش آمد کجا عیادت ضارب سر ترحّم بود؟ محله‌ی خودمان هم محل به من نگذاشت سلام کردم و هر بار بی علیکم بود مراسم شبِ هفتِ زن جوانم آه درست مثل همان خلوتی سوم بود سه ماه آخرش از بس ضعیف و لاغر شد عروس خانه‌ی من بین بسترش گم بود اگر چه بغض بدی داشت در گلوی خودش ولی به روی لبش پیش من تبسم بود خودش نگفت به من از جراحت پهلوش لباس تازه‌ی خونیش در تکلم‌ بود دلیل گریه‌ی شب‌های آخر زهرا حسین و چکمه‌ی شمر و‌ چهل عدد سُم‌ بود ز بس که از کفنش خون تازه می‌آمد ز دست خادمه در رفت غسل چندم بود این شب‌ها همدم علی چاه است...