در آنجا یک گروه تشکیل شدند از جمله بعضی چهرههای ایرانی، چهرههای سرشناس رسانهای که در آنجا حضور دارند، بعضی چهرههایی که تابعیت دوگانه دارند مثل شیرین هانتر مثلاً یا همین جریان به اصطلاح نمازیها اینها وصلند به آن حلقهی مرکزی. این شبکههای سکولار وصل میشوند به یک مرکز برنامهریزی و به تعبیر ما یک آشپزخانه. در آنجا در صفحه ۱۳۳ این کتاب تعبیری دارد که جالب است میگوید: «برخی سازمانهای جامعهی مدنی در حال ظهور در خاورمیانه را میتوان به شبکههایی مرتبط ساخت که بر دموکراسیسازی و ترویج اسلام میانهرو و لیبرال متمرکز هستند» حالا این بحثها مثلاً مربوط میشود به ۱۵- ۱۶ سال پیش. این کتاب مربوط به ۱۵- ۱۶ سال پیش میشود و این بحثها مربوط به ابتدای شکلگیری شبکههای اجتماعی است.
خب ببینید در اینجا ما سه تا اقدام کنار هم را شاهد هستیم. یک اقدام همین شبکههای اجتماعیاند و به تعبیری گروههای بینامونشانند. افراد بینامونشانند که اینها بر اساس یک سری تمایلات وارد یک بستر به شدت غربزده و غربگرا میشوند و بدون اینکه خیلی توجه هم داشته باشند به شدت وارد این خانه و عضو این خانه میشوند، عضو این خانواده میشوند و از اینجا مطلب میگیرند و به اینجا مطلب میدهند، تحت سرپرستی قرار میگیرند، به آنجا خدمت میرسانند یعنی هم هدایت میشوند و خط میگیرند، هم سربازی میکنند. تولیدات اینها در راستای آن شبکه و هدف شبکه اتفاق میافتد. آنوقت یک هویت پیدا میکنند، یک فرهنگ میشود، یک سبک زندگی پیدا میکنند. اینها یک جریانند که هدایت اینها پیوسته و در عین حال خیلی نرم و ناشناخته است.
دستهی دوم بعضی شبکهها در جامعه هستند که اینها هویت فنی خودشان را دارند، هویت تخصصیشان را دارند مثلاً انتشارات و مراکز نشر. خب مرکز نشر تخصصش این است که کتاب میگیرد چاپ میکند و در جامعه توزیع میکند و محصولات بر اساس ارزش ذاتی خودش در آن مرکز نشر پذیرفته میشوند، ارزشگذاری و توزیع میشوند. یا مثلاً کافیشاپها؛ خب اینها یک جریان اقتصادی و اجتماعی هستند که بر اساس نیازهایی که شهروندان پیدا میکنند به اینها خدمات میدهند و دخالت هم نمیکنند در محتوای آن چیزی که به آن خدمات میدهند. خدمات میدهند و پولش را میگیرند. یا مراکزی مثل آموزش زبان خارجی؛ خب آموزش زبان خارجی هم یک مرکز خدمات تخصصی است. فرد مراجعه میکند و میخواهد زبان انگلیسی یاد بگیرد. خب زبان انگلیسی یک روش آموزشی دارد، یک زمان خاصی مورد نیاز است، اساتیدی هم که میتوانند آموزش بدهند تخصصهایی دارند. اینها علیرغم اینکه کارکردهای تخصصی خودشان را داشتند اما کارکردهای سیاسی بهشان دادند. بعد اینها را به هم اتصال دادند، شبکه کردند؛ شبکهی کافیشاپها، شبکهی گالریها در حوزه نقاشی، شبکهی مراکز زبان، حتی این اواخر این مراکز جا به جایی مسافر و بعضی تاکسیهای اینترنتی و از این قبیل و... اینها را هرکدام را جدا جدا سازمان دادند ولی اینها به هم ربط روشن نداشتند؛ مثلاً گالریها یک جریان بودند، کافیشاپها، زبانکدهها، اینها هرکدام برای خودشان یک شبکه بودند جدا جدا و در اغتشاشات اینها دستور واحد گرفتند یکدفعه، مثل یگانهایی که جدا جدا آموزش میدهند و یک دستور صادر میشود همهشان به خط میشوند. ما یک اسنادی هم داریم و این سیاسی شدن اینها هم یک اتفاق طبیعی نبوده که حالا مثلاً من یک گالری دارم و ضمناً یک علاقهی سیاسی هم دارم و حالا میخوام علاقهی سیاسیام را هم دخالت بدهم.
ما خبر داریم که سفارت فرانسه رفته به چندین گالری اطراف دانشگاه تهران مراجعه کرده و یک سری کالاهای خاص را که مربوط به یک طیف خاصی بوده که اینها مراجعه میکردند به آنجا با قیمت گزاف خریده؛ مثلاً تابلویی را که حداکثر ۳۰ دلار ارزش داشته را ۳۰۰۰ دلار خریده و این ارتباط گرفته. خب آن گالری برایش خیلی جذاب بوده که چه خوب! چه بازار پررونقی پیدا شد و من این کالاهایی را که روی دستم مانده بود را با چه قیمتهای بالایی دارند از من میخرند و این اتصال و ارتباط برقرار میشود. بعد از مدتی به اینها میگویند شما اصلاً در این مسیر کار کنید و بعد اینها تبدیل میشوند به واحدهای آن مرکز عملیاتی که میخواهد اینها را مدیریت و هدایت کند. این در واقع نفوذِ نیمهسخت است چون اینجا پول رد و بدل میشود، سفیر دارد برنامهریزی میکند، کالا دارد جابهجا میشود.
** دستهی سوم شامل چه عواملی میشود؟
دستهی سوم در اینجا آن سازمانهای سیاسی هستند که این سازمانهای سیاسی اصلاً مدعایشان سیاسی است برخلاف آن دوتا دستهی دیگر، آن بچهای که پشت اینترنتش نشسته و آن فرد صاحب گالری یا آن زبانکده، آنها ادعای سیاسی ندارند و اصلاً مبنایشان سیاسی نیست اما اینجا چرا، اینجا مبنایشان سیاسی است، یک حزب است، یک روزنامه است، یک دانشکده علوم سیاسی است. اینها در واقع باز یک فرم طبیعی دارند