1️⃣ 🖍 الرحمن الرحیم  🌹 💐  ⬛️ آنقدر مرا با زدند که: پایم از جا پریدند و افتادند ناخن‌های دستم نیز کنده شدند در همان حال که خونین و مالین روی زمین افتاده بودم به زور آب به دهانم ریختند من هم تف کردم توی صورتشان دست بردار که نبودند. جری‌تر شدند و به زور کمی دانه برنج به دهانم ریختند تا به خیال خودشان روزه مرا باطل کنند. برای اینکه خوشحال نشوند گفتم؛ باز من روزه‌ام، هرکاری کنید، حتی اگر در دهانم ادرار کنید، بازهم روزه‌ام باطل نمی‌شود، چون به زور است. مرا بردند و بعد از مفصلی از ، را بستند و وارونه کردند بعد از دقایقی آمدند و مرا به روی زمین انداختند بعد مجبورم کردند که روی چهارپایه‌ای بایستم و دستهایم را از طرفین به بر دیوار بستند و بعد چهارپایه را از زیر پاهایم کشیدند و  کردند تمام وزنم را کتف و مچ دست‌هایم تحمل می‌کرد دستبند لحظه به لحظه بیشتر در مچ دستم فرو می‌رفت خون به دستم نمی‌رسید پنجه‌هایم بی‌حس شده بودند به همین اکتفا نکردند و شروع کردند به زدن به کف پا و روی پایم... آن شب من لخت و عور بودم. شمعی روشن کردند شده چکه چکه روی بدنم می‌ریخت و می‌سوزاند و پوست را سوراخ می‌کرد گاهی هم آن را بین می‌گرفتند و موها را می‌زدند. ادامه در پست بعد 🌹