💠
شرمنده ام
🔹 «مش حمید» (۴)
🔻 شهید «حمید صالح نژاد»فرمانده گردان غواص در عملیات والفجر ۸
🔻خانه مان موشک خورده بود و به تعمیرات اساسی نیاز داشت. باید می رفتیم بنیاد مرمت و بازسازی تا در خصوص وضعیت خانه مان تعیین تکلیف کنیم.
🔷یکی از روزهایی که حمید از جبهه آمده بود شهر، پدرم به او گفت: « حمید! بابا! باید بیای و با هم بریم ستاد مرمت و درباره ماجرای خونه ببینیم که چکار باید بکنیم! »
🔸حمید با احترام، چشمی گفت و پدرم سوار تویوتا شد و هنوز چند متری از خانه فاصله نگرفته بودند که برگشتند. پدرم پیاده شد و حمید رفت. از قیافه پدر معلوم بود که قدری دلخور است. پرسیدم: «نرفته چرا برگشتید؟»
🔻گفت: «حمید بهم گفت : بابا خیلی شرمنده ام و معذرت میخوام که اینو بهت می گم. ممکنه ناراحت هم بشی! اما این ماشین مال بیت الماله. اینو دادن دست من برا اینکه ماموریت ها و کارای سپاه رو باهاش انجام بدم، نه اینکه باهاش برم دنبال کارای شخصی خودم و خونواده ام! اگه ممکنه لطف کن با تاکسی برو ستاد مرمت! »
👈راوی: برادر شهید
💠
https://t.me/yadshohada