انگشترا قصه دارن...
یه غم سر بسته دارن..
یه جا تو صحرای بلا...
دیده انگشتر بابا..
تو دستِ اون ساربونه..
انگشت بابا پرخونه🌹
خون شد دلم از این قصه
چرا...چرا به سر نمی رسه🌹
هر روز می بینیم دوباره
یه انگشتر...
یه قصه ی تازه🌹
انگشتر سردار ما..
ما را میبرد به کربلا..
انگشتر سید رسید
شده یه داستان جدید🌹
خدایا کی تموم میشه؟
این زخمِ ما...
درمون میشه؟
خدایا کی میاد آقا...
تموم بشه
قصهٔ انگشترا...🌹
#سید_شهیدان_خدمت
#شهدای_خدمت
🌹🌹🌷🌷🌺🌺