هدایت شده از دفتر شعر من
. آب را آتش زدی، زیر و زبر گردانده ای برده ای تا چشمه اما تشنه بر گردانده ای چنگ زد بر دامنت تا از لبت شهدی چشد عاشقش کردی به خود شوریده سرگردانده ای او امیدش بود آن لبهای خشکت، مهربان تر شوندش آب را بدجور سر گردانده ای جای دستش بر لباست ماند، چون بیچاره را راندی و دیوانه از هجر قمر گردانده ای سالها منت کشی کرد و به اطراف تو گشت آب رسوا را تو کانون خبر گردانده ای با امید رجعتت او می شمارد لحظه ها تا ببیند مشک را بر خیمه برگردانده ای عسکری پروانه وش دور ابالفضلت بچرخ تا خبر آید ز خود رفع خطر گردانده ای دوم خرداد نود و چهار آخرین بازنگری ۵ مرداد ۱۴۰۲