هدایت شده از سربازان گمنام
امروز ۹ مهر در ساعت ۱۷ از حد فاصله میدان فردوسی تا دانشگاه تهران تعمدا پیاده‌روی کردم تا آنچه را دیدم بیان کنم به نزدیک پل کالج که رسیدم عده‌ای را دیدم که دوان‌دوان و سراسیمه به سمت من می‌آیند، چند نفر از آنها که مشخص بود مردم عادی بودند با حالت اضطراب گفتند: جلوتر نرو، آقا برگرد... ولی توجه نکردم جلوتر که رسیدم دیدم جمعیت تازه پراکنده شده بودند، چشمانم به شدت میسوخت، همچنان که فکر میکردم علت این‌سوزش چیست، چند خانم را دیدم که می‌گویند: گاز اشک‌آور زدند. فهمیدم که علت سوزش بخاطر همین است. زیر پل کالج که رسیدم اثری از آن افراد نبود. و یگان‌‌ها بدون حرکت ایستاده بودند. تا قبل از چهارراه ولیعصر ماموران امنیتی با چهره‌ای گشاده و با الفاظ برادرم، خواهرم مردم را راهنمایی می‌کردند که به کوچه پس کوچه‌ها برای ادامه مسیر بروند ولی قبل رسیدن به کوچه، راهم را کج کردم و همان مسیر خیابان انقلاب را پیش گرفتم. در بین راه مغازه دار‌ها را دیدم که همگی کرکره مغازه خود را نصفه پایین کشیده و جلوی مغازه خود ایستاده و با نگرانی اطراف خود را نگاه می‌کنند. به چهار راه ولیعصر نرسیده بودم که چند خانمی را دیدم که یک خانمی به زمین افتاده و چند خانم هم او را حلقه کرده‌اند قدم‌هایم را سرعت دادم تا قبل از رسیدن به آنجا دوباره چشم‌هایم سوخت و اینبار شدتش بیشتر بود، آن خانم را فراموش کردم و به دنبال دوای خود بودم دکه‌ای را دیدم و سه نخ سیگار گرفتم، و منی که تابحال سیگار نکشیده بودم یکی از سیگارها را روشن کردم و جلوی چشمانم گرفتم، به سرعت تسکین داد و نگاهی به دور و برم انداختم دیدم کسی نیست و فقط نیروهای امنیتی دور تا دور چهارراه بدون حرکت ایستاده‌اند. متوجه نبودم چه اتفاقی می‌افتد که تا من میرسم همه چیز تمام می‌شود! از وسط خیابان انقلاب نگاهی انداختم دیدم آن افراد با موتورهایشان به صورت دست‌جمعی در راه حرکت به دانشگاه تهران هستند. تازه فهمیدم چه اتفاقی دارد می‌افتد! همین جمعیتی که در پل کالج بودند و با یک گاز اشک‌آور به چهارراه ولیعصر رفته‌اند و حالا به سمت دانشگاه تهران میروند! در همین حین صدایی شنیدم از ابتدای خیابان برادران مظفری که چند نفر آنها عقب مانده‌اند و با تفنگ‌های پینت‌بال مورد عنایت چند موتور سوار بسیجی قرار گرفته‌اند روبه‌رویم را نگاه کردم دیدم خانمی مدام به خودرو‌های نرسیده به چهارراه اشاره می‌کند که بوق ممتد بزنید! کمی در چهارراه ولیعصر ایستادم دیدم دیگر خبری نیست و همه چیز عادیست به سمت دانشکاه تهران حرکت کردم، به آنجا که رسیدم دیدم همان نشانه (سوزش چشم) است و فهمیدم همان‌ها قبل از من اینجا بودند. به هرحال من بودم و خند‌ه‌هایی که داشتم، با خودم فکر می‌کردم خدایا اپوزیسیون آبش را به چه کسانی میخواهد گرم کند؟! به کسانی‌که با یک گاز اشک‌آور متفرق و فقط پر کردن آن کلیپ‌های ۳۰ ثانیه خود هستند تا فضای مجازی را به قول خودشان بترکانند! باور کنید آنچه در فضای مجازی می‌بینید و تصور میکنید با آنچه که در واقعیت اتفاق می‌افتد واقعا فرقش زمین تا آسمان است. کلیپ‌ها از زوایای مختلف و چند جای متفاوت گرفته می‌شود به مخاطب القا می‌شود که تهران در حال سقوط است اما واقعیت آن نیست که می‌بینید. ✍رضا عبدی پور (خبرنگار) @sarbazane_g