🌺 حرکات امامان علیهم السلام برای تشکیل حکومت اسلامی. انسان ۲۵۰ ساله 🌺
ادامهء دوران امام باقر ( ۳ )
در پیغام دوم خواندیم، در اواخر عمر امام باقر، خلیفهء وقت، ایشان و امام صادق را به شام احضار کرد و جلسه ای آماده کرده بود برای تهمت و توهین به امام.
در حقیقت، جلسه ای ترتیب داده بود میان رهبران دو جبهه. جبههء آل الله و جبههء متخاصم تا با دشنام و تندی، روحیهء امام باقر را تضعیف کند و رجال حکومتی شاهد این تحقیر باشند و قدرت خلیفه افزون شود و با نشر اخبار این نشست، بتواند یاران امام باقر را که قابل شناسائی نبودند، خشمگین و خلع سلاح کند.
💚 حضرت باقر وارد جلسه شد و بر خلاف رسم آنروز که باید خلیفه را امیرالمومنین خطاب می کرد رو کرد به حاضران و با دست آنها را نشان داد و گفت سلام علیکم و بلافاصله نشست.
اولین آتش کینه در دل هشام روشن شد.
هشام امام را خطاب کرده می گوید: شما اولاد علی همیشه میان مسلمانان رخنه و نفاق ایجاد کرده اید و از روی نابخردی، خود را پیشوا و امام خوانده اید.
همه ساکت بودند. امام می ایستد و رو به امرا و رجال حکومتی با لحنی تحقیر آمیز سخن می گوید.
💚 👈 پس از حمد و ثنای خداوند و درود بر پیامبر می فرماید:
ای مردم! به کجا می روید؟! و چه سرانجامی برایتان در نظر گرفته اند؟ بوسیلهء ما بود که خداوند، گذشتگان شما را هدایت کرد و بدست ما نیز مُهر پایان زده خواهد شد. اگر امروز شما دولت مستعجل دارید، ما را دولت دیرنده خواهد بود و پس از دولت ما کسی را دولت نیست. مائیم اهل عاقبت که خدا فرمود: عاقبت متعلق است به اهل تقوا.
این خطاب امام باقر، متوجه عالی ترین مقامات دولتی است که در چنین مجلس با عظمتی گرد خلیفه را گرفته اند.
امام باقر با این نطق کوتاه آنان را از ادامهء مجلسی که آماده کرده بودند منصرف کرد.
آنها دیدند اگر نتیجهء این دیدار به گوش همگان برسد، هر شنونده ای را به حقانیت امام باقر وا میدارد، ضمن اینکه امراء خلیفه، قدرت پاسخگویی به امام را نداشتند، و برای دستگاهی که دهها سال خود را از تبلیغات علوی دور نگاه داشته بود، قطعا پخش این نشست عواقب خوبی نداشت، لذا خلیفه، عکس العمل خشونت را پیش گرفت و امام و همراهانشان را به زندان انداخت. سپس دستور میدهد بدون سر و صدا امام باقر را به خانه اش برگردانید. آنها را سوار بر اسبهای تندرو کرده و بدون هیچ توقفی راهی مدینه کردند. پس از سه شبانه روز، ذخیرهء آب و نان آنها تمام شد و در این زمان به شهر مدین رسیده بودند.
طبق فرمان، اهل شهر دروازه ها را بسته و توشه ای به آنها ندادند. یاران امام از گرسنگی و تشنگی به ستوه آمده بودند.
امام باقر بر بلندی رفته و مردم شهر را خطاب قرار داده، به آنان نهیب می زند و می فرماید:
ای مردم شهر ستم پیشگان! منم ذخیرهء خدا که خدا در بارهء آن گفته است: ذخیرهء خدا برای شما بهتر است اگر مومن باشید.
(بقیة الله خیر لکم إن کنتم مومنین. ۸۶ هود).
در اینزمان مردی از اهل شهر به همشهریان فریب خورده هشدار میدهد که: این همان نهیبی است که شعیب به گمراهان زمان خود زد.
دروازه ها را باز میکنند و پذیرای امام باقر و یارانشان میشوند.
خبر به هشام می رسد. دستور قتل مرد مدینی را می دهد.
اما برخورد امام باقر با این حادثه و امثالهم چگونه بوده است؟
/ ادامه فردا إن شاءالله/