هدایت شده از سلام آینده
سلام مادرم دیروز زنگ زد و به بنده گفت: یکی از اقوامم به آقای پزشکیان رأی داده است. برق از سرم پرید، ناراحت شدم، امروز هم که مشخص شد، انتخابات به دور دوم رفته است، تصمیم گرفتم به دیدارش بروم. مرکز شهر بودم، با فامیلم تماس گرفتم: گوشی را برداشت، گفتم اگر جایی نمی‌روی چند دقیقه‌ای بیایم و دیداری تازه کنیم. خوشحال شد. قبل از اذان ظهر رسیدم، طبق معمول دنبال پذیرایی بود، گفتم: بیا چند دقیقه بنشین، کار دارم باید بروم. ما پونک زندگی می‌کنیم و آشنای ما خیابان فرودگاه بود. گفت: ناهار بمان، گفتم: مشغله‌ام زیاد است، این طرف‌ها بودم مزاحم شدم. تلویزیون خاموش بود، گفتم: انتخابات به دور دوم کشیده شده است، جمعه بعد دوباره باید برویم و رای دهیم. گفتم: نامزد اصلح دکتر جلیلی است. گفت: پیرمرد است و سنش بالاست. گفتم: دکتر جلیلی سنش تقریبا ۶۰ است. گفتم: از پزشکیان ده سال کوچکتر است، این قدر برای انقلاب زحمت کشیده به نظر شما سنش بیشتر می‌آید. گفتم: می‌دانی جانباز است؟! گفت: نه نمی‌دانستم. گفتم: پای راستش مصنوعی است اما هیچ وقت از جبهه و‌جنگ برای معرفی خود مایه نگذاشته است. گفت: از این مورد خبر نداشتم. یک دفعه بغضم ترکید و‌گفتم: می‌دانی از دیروز تا حالا چقدر خون دل خوردیم! پزشکیان فرد مناسبی برای ریاست جمهوری نیست، با آمدن ایشان نظام اسلامی در خطر می‌افتد، چشم تمام مسلمانان به انتخابات ایران است، اگر غربگراها بر ایران مسلط شوند، محور مقاومت ضعیف می‌شود. گفت: خودت را ناراحت نکن، جمعه به دکتر جلیلی رأی می‌دهم. تشکر کردم، گفتم: لطفا اگر مسجد یا روضه می‌روی بگو دکتر جلیلی فرد اصلح است، تبلیغ کن در ضمن گفتم مادرشان اردبیلی است و آذری زبان است تا آخرین دفاع را انجام داده باشم. خداحافظی کردم و بدون آنکه به رویش بیاورم که متوجه شدم سری گذشته به پزشکیان رای داده، به سوی نامزد اصلح راهنمایی‌اش کردم. ۱۴۰۳/۴/۱۰ 🆔@salamayande