# قرآن :
سلام هايي که به تک تک اصحاب امام در زيارت ناحيه ي مقدسه مي کنيم، سلام به شخصيت های خاصي است که اولاً: هنر اين را داشته اند که زمانه ي خود را بشناسند -که اين کار بسيار ظريفي است- ثانياً: متوجه بوده اند که در ذيل امام حسين(ع) چه فتح تاريخي مهمی را مي توانند به وجود آورنند. بنده گاهي در درک موضوع دوم که عرض کردم اينقدر خودم را ناتوان مي بينم که به ياد اين روايت مي افتم که مي فرمايند: «يأتي القرآن يوم القيامة بکرا» روز قيامت قرآن مي آيد در حالي که دست نخورده است. يعني اين همه تفسير و تذکر هنوز، برای ورود به قرآن کافی نيست، هرچند هرکدام در جاي خود مفيد و لازم است. ولي قرآن داراي جايگاه رفيعي است که به راحتي دست بشر به آن نمي رسد. آدم حس مي کند اگر کسي کمي به جريان کربلا با تعمق نگاه کند و جوانب مختلف آن را بررسي نمايد، حيرت مي کند. حيرت از آن جهت که چگونه عده ا ي قليل توانستند بفهمند امام مي خواهند کار مهمي در تاريخ ايجاد کنند و آن ها مي توانند در آن کار شرکت نمايند. هنوز هم فکر نمي کنم اگر زير اين آسمان بخواهد کربلايي واقع بشود بيش از آن عده ي قليل به صحنه بيايند. کربلا چيز عجيبي بوده است. درست است وقتي يک مکتب الهي ظهور کند با موانعي روبه روست ولي بعد از مدتي ذهن ها را به خود جلب مي کند و عده ي زيادي به آن رجوع مي کنند و در همين رابطه قرآن مي فرمايد: «يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا»(3) وقتي نصرت الهي و فتح و پيروزي فرا رسد، مردم به صورت گروه گروه داخل در دين الهي مي شوند. اما وقتي همين نهضت بخواهد از يکي از تنگناهايي که در پيش رو دارد بگذرد که مسلمانان در تاريخ خود با آن تنگناها سال های متمادی روبه رو بوده اند، دين داران کم خواهند بود، در حالي که ناگزير در مقابل اهدافي که آن دين در پيش رو دارد، تنگناهايي هست که آن مکتب بايد براي شکوفاشدن در نقطه ي آرماني خود، آن ها را يکي بعد از ديگري پشت سر بگذارد.
اسلام در ابتداي امر با ابوسفيان روبه روست، حالا که ابوسفيان به ظاهر مسلمان شده، با ابوسفياني روبه روست که در چهره ي معاويه و پس از آن در چهره ي يزيد بن معاويه مدّعي مقام اميرالمؤمنيني جامعه ي اسلامي است. گذشتن از اين تنگنا -که ریشه در تاريخ جاهليت داشت- کار بسيار مشکلي است و به همين جهت ملاحظه مي کنيد همان هايي که تا ديروز براي حاکميت دين اسلام مبارزه مي کردند و خون مي دادند حالا که بايد از يکي از تنگناهاي جاهليت که اسلام با آن روبه روست عبور نمايند همراهي نمي کنند و امام حسين(ع) تنها مي شوند. چون مردم باور ندارند مکتب الهيِ اسلام نظر به آرمان هايي فوق رسم زمانه دارد. تعبير امام حسين(ع) در رابطه با برگشت جامعه ي اسلام به عهد اموي پس از مدتي که از مسلماني شان گذشته اين است که مي فرمايند: «إِنَّ هَذِهِ الدُّنْيَا قَدْ تَغَيَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ- وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا- فَلَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ كَصَابَّةِ الْإِنَاءِ- وَ خَسِيسُ عَيْشٍ كَالْمَرْعَی الْوَبِيلِ أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ- وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُنْتَهَی عَنْهُ- لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً- فَإِنِّي لَا أَرَی الْمَوْتَ إِلَّا الْحَيَاةَ- وَ لَا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً- إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا- وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ - يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ- فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُون»(4) اين دنيا تغيير كرده و منفور شده است، خوبي هايش رفته و باقی نمانده از دنيا مگر ته مانده ای، همچون كاسه ای كه در ته آن مختصری از رطوبت بماند. همچون چراگاه وَبازده. مگر شما مشاهده نمي كنيد كه به حق عمل نمي كنند و از باطل گريزان نيستند، شايسته است مؤمن در اين حالت دل به لقاء پروردگار خود ببندد. من مرگ را جز حيات و زندگی نمی بينم و زنده ماندن با ستمگران را جز بدبختی نمي بينم، در حال حاضر مردم بنده ي دنيايند و دين بر سر زبان های آن ها مي چرخد و تا وقتي زندگي شان بر محور دين بگردد، در پي آن اند، اما وقتي به وسيله ي «بلا» آزمايش شوند، دين داران اندک مي شوند.
وقتي به عظمت ياران امام حسين(ع) پي مي بريم که بفهميم اسلام پس از شصت سال از هجرت رسول خدا(ص) به چه صورتي در آمده است و آنها متوجه شدند این اسلام آن اسلامی نیست که باید باشد. شرايطي فراهم شده بود که به تعبير برادر عزيزمان جناب آقاي رحيم پور ازغدي: «مردم رو به قبله نماز مي گذاردند، اما طعم اسلام تغيير کرده بود، مردم مسلمان بودند و نبودند، حرف از اسلام و پيامبر بود و نبود».