هدایت شده از یا قمر بنی هاشم
در بيست سال حکومت معاويه يارانِ هوشيار اميرالمؤمنين(ع) متوجه انحرافاتي بودند که همچنان با ايجاد زاويه ي بيشتر و بيشتر از اسلام جاي پاي خود را در جامعه ي آن زمان باز مي کرد. حقيقتاً جامعه ي اسلامي آن زمان يک دوره ي بيست ساله ي انح راف را طي کرده بود و به تدريج همه ي راه ها براي نجات اسلام بسته مي نمود مگر آن چه در کربلا اتفاق افتاد و آن راهي که امام حسين(ع) و اصحاب بزرگوار آن حضرت انتخاب کردند. انحرافِ به ظاهر کوچکِ قبلي که در سقيفه واقع شد، به تدريج زمينه ي وقوع فجايع بزرگ بعدي را فراهم کرد. اين طور نبود که يک مرتبه جامعه پذيراي يزيد شده باشد و موقعيت فرزندان پيامبر(ص) با فرزندان ابوسفيان جا به جا شود. اين آن نکته اي است که مردم معمولي متوجه نبودند و اصحاب امام حسين(ع) متوجه آن بودند. از آنجايي که حکايت چنين شهدايي، حکايت فروزندگي انسان هايي است که فرهنگ فروزندگي را در تاريخ نهادينه کردند و با خون خود نامه اي براي ما نوشتند که با ياد آن ها و توجه به بصيرت تاريخي آن ها، همواره آن نامه را بخوانيم، هر سال به سيره ي بعضي از آنان نظر مي کنيم. ابوثمامه صائدي: از جمله ي اصحاب امام حسين(ع) جناب ابوثمامه ي صائدي است، وظيفه ي ما است که حساس باشيم تا در دل تاريخ کربلا جايگاه تاريخي و شخصيت خاص او را پيدا کنيم. او يکي از شخصيت هايي است که بحمدلله تاريخ به خوبي به ما نشان داده است. آنچه که شما در کليات قضيه از او سراغ داريد همان شخصي است که نزديک شدن نماز ظهر عاشورا را به حضرت متذکر مي شود. هنوز وقت نماز نرسيده و مسلّم امام به موقع اش اقدام لازم را انجام مي دهند و ابوثمامه هم مي گويد: «دَنَا وَقْتُها» وقت آن نزديک است. آنچه ما بايد به آن توجه کنيم اين روحيه است که در وسط آن غوغا که همه تهديد مي شوند و از صبح تا آن وقت عده اي از لشکر امام کشته شده اند، متوجه نزديک شدن وقت نماز است، از اين جا مي فهميد روحي که در کربلا حاضر است، چگونه متوجه مي باشد بايد با ارتباط با عالم ملکوت تغذيه شود تا گرفتار عمل زدگي نگردد. ابوثمامه ي صائدي از جمله کساني است که با روحيه اي ايماني نسبت به زمانه اي که در آن قرار داشت خوب فکر کرده بود و توانست در موقعي که بايد به امام بپيوندد اقدام لازم را انجام دهد. او از اصحاب اميرالمؤمنين(ع) و امام حسن(ع) بود و با شهادت امام حسن(ع) تا مرگ معاويه خون دل ها خورد چون مي ديد در زمان معاويه چگونه به نام حاکميت اسلام ارزش هاي اسلامي يکي بعد از ديگري زير پا گذاشته مي شود و به همين جهت منتظر اقدام به هنگام بود تا جهان اسلام را از اين ورطه نجات دهد. يکي از خصوصيات ياران امام حسين(ع) زمانه شناسي است و بنده تا آنجايي که توان داشته باشم تلاش مي کنم روي اين نکته عرايضي داشته باشم. شما عزيزان خوب مي دانيد که بعد از شهادت اميرالمؤمنين(ع) و شش ماه حکومت امام حسن(ع)، معاويه بيست سال به عنوان حاکم مطلق جهان اسلام هر کاري توانست کرد و به تدريج کار را به جايي رساند که فرهنگ امويان با همان ارزش هاي جاهلي قبل از اسلام ملاک ارزيابي شخصيت ها شد و عملاً در صدد بودند شکستي را که در جنگ بدر از پيامبر(ص) و علي(ع) خورده بودند نه تنها در صفين بلکه به طور جدّي تر در کربلا جبران کنند، بدون آن که جامعه ي اسلامي متوجه شود چه چيزي دارد اتفاق مي افتد و چگونه با کينه ها و اَحْقادِ بَدْرِيه و خَيبَرِيه و حُنينيه، فرزند معاويه مي خواهد فرزند حضرت علي(ع) را به بهانه ي مخالفت با دولت قانوني اسلامي!! به قتل برساند. فهم اين موضوع که همان کساني که تا ديروز در جنگ بدر با «زنده باد هُبل» به جنگ اسلام آمده بودند، امروز با «الله اکبر» به انتقام خون پدرانشان به جنگ همان اسلام آمده اند و در همان راستا با امام حسين(ع) مي جنگند، کار هرکسي نيست. جز کار آن عده ي معدودي که در کربلا خود را به حسين(ع) رساندند تا در يک حرکت بزرگ تاريخي، اسلام را از آن بليه رهائي بخشند. اصحاب امام حسين(ع) در اين بيست سال ناظر بودند چه اتفاقي در حال وقوع است و منتظر بودند راهي گشوده شود تا اين بن بست شکسته شود.    قسمت دوم