هدایت شده از جهاد تبیین ۸
برگی از تاریخ جهت تأمل... ✍ محمد صالح مشفقی پور 🔹 سپاه معاویه در حال شکست بود، ناگهان قرآن ها را بر سر نیزه کردند! بین لشکر امیرالمؤمنین(ع) اختلاف افتاد... 🔸 امیرالمؤمنین فرمود که من آنها را بهتر از شما می‌شناسم، من کودکی و بزرگی خود را با آنها گذرانده‌ام، این کار آنها از سر مکر و فریب است. با من باشید و به حرفم گوش کنید که چیزی به قطع شدن ریشه ستمکاران نمانده است. 🔹 هر چه حضرت هشدار داد که این توطئه است و می خواهند شما را فریب بدهند، فایده نداشت و‌ گفتند مالک اشتر را از میدان نبرد برگردان و الا تو را می کشیم! 🔸 مالک برگشت و بین آنان درگیری های لفظی شکل گرفت! 🔹 حضرت با عصبانیت امر به سکوت می‌کند و جمعیت آرام می‌شوند ولی یک دفعه گروه یاغی فریاد می‌زنند که امیرالمؤمنین حکمیت را قبول کرد و به آن راضی شد! [یک‌ کار رسانه ای بزرگ و دروغین انجام دادند.] 🔸 مالک اشتر گفت: اگر حضرت قبول کرده باشد و به آن راضی شده باشد، من هم راضیم... 🔹 گروه یاغی همه جا پخش کردند که امام(ع) به حکمیت راضی شد ولی حضرت همچنان ساکت بود و هیچ حرفی نمی‌زد. [ر.ک: وقعة الصفین، ص۴۸۹ به بعد] پ.ن: مالک اشتر بودن خوش است... تلاش کرد حکمیت بر حضرت تحمیل نشود ولی وقتی شد آنچه نباید، باز هم به پای امامش ایستاد... @jahadetabeen8